در اسفند سال ۱۳۱۱ در خیابان مولوی تهران به دنیا آمدم. پدرم در مسجد جامع خرده فروشی می کرد و در سال ۱۳۲۲ از دنیا رفت. ما چهار پسر و یک دختر بودیم و تنها من وارد این صنعت شدم. نهساله بودم و برای اینکه حرفه ای یاد بگیرم مرا به یک مغازه ماله فروشی بردند اما بعد از مدتی که هیچ علاقه ای به این کار پیدا نکردم از آن جا بیرون زدم. در آن زمان یک همسایه به نام آقای شهیدی داشتیم که مرا برای کار به شرکت سهامی چاپ روزنامه اطلاعات برد و در آنجا بود که علاقه ام را یافتم و برای همیشه ماندگار شدم. اینها را محمد جواد دلشاد از پیشکسوتان صحاف، می گوید.
متین و خنده رو
چهره ای مالامال از پاکی، موهای سفیدش حکایت از سال ها تجربه می کند. می گویند همه او را به شوخ طبعی می شناسند و واقعاً زمانی که از نزدیک با او آشنا شدم تمامی این خصایص را از نزدیک تجربه کردم.
محمد جواد دلشاد همه ی سوالهایم را با خنده جواب می داد. اصلاً نشانی از خستگی در وجود او دیده نمی شد. کارگاهش در کوچه پس کوچه های خیابان ظهیرالاسلام بود. چند پله ای را پایین رفتیم و وارد دفترش شدیم.
قبل از اینکه به سراغ او برویم، همه حاج آقا دلشاد صحاف را برای معرفی پیشکسوت به ما پیشنهاد می کردند و حال که از نزدیک او را می دیدم می فهمیدم که این اصرارها بی جهت نبوده است.
گفته هایش را آرام آرام ادامه می دهد: در ابتدا که به چاپخانه آمدم در قسمت صحافی مشغول ترتیب کردن شدم. شش ماه بدون حقوق کار می کردم. بعد از گذران این شش ماه، روزی دو زار و ماهی شش تومان مزد می گرفتم.
یک روز در چاپخانه با یکی از کارگران دعوایمان شد و من حسابی او را کتک زدم. بعد از این جریان به هرکسی که درکارگاه می رسید می گفت به دلشاد بگویید که دو هفته دیگر نتیجه ی کارش را می بیند. در این مدت زمان، دلم شور میزد که ممکن است چه اتفاقی در این دو هفته روز بیفتد. بعد از گذشت چند روزی متوجه شدم که این فرد در این مدت در کلاس بدنسازی ثبت نام کرده بود و می خواست طی این دو هفته قوی شود و سپس سراغ من بیاید!
این را می گوید و می خندد. چهره اش مالا مال از شادی است. زمانی که گفتم برای معرفی پیشکسوت این شماره نزد او رفته ایم با شوخی و خنده گفت: چه کسی گفته که من پیشکسوت هستم؟! اما به هر طریق ما موفق شدیم تا با او مصاحبه کنیم.
در ادامه فعالیتم به سال ۱۳۳۵ در چاپخانه فردوسی، نزد آقای تمدن در لاله زار نو مشغول به کار شدم. بعد از آن سال ۱۳۳۷ در چاپخانه پست تهران مشغول به کارشدم و چون کارگر زرنگ و خوبی بودم همزمان به صورت کنترات، اداره چند صحافی دیگر را نیز به عهده گرفتم.
بعد از آن در چاپخانه مظاهری مشغول به کار شدم. سپس خانه چاپ چاپخانه رامین را گرفتم. در آن زمان ۱۵ کارگر داشتم و هر چاپخانه ای که کارش زیاد می شد کارگران را به آن جا می فرستادم و تقریباً همه را اداره می کردم. در آن زمان محمدعلی مسعودی در پست تهران بود.
در آن موقع رسم بر این بود که از کارهای انجام شده یک نمونه را برمی داشتیم و آخر ماه با نشان دادن نمونه ها به حساب وکتاب می پرداختیم.
در نهایت به سال ۱۳۵۱ صحافی دلشاد را با نام خودم خریدم. جواز صحافی را گرفتم و اولین ماشین یک ورقی تاکنی اتوماتیک و همچنین یک دستگاه برش نیز خریداری کردم و همین محل را برای انجام کار صحافی اجاره کردم و از آن زمان تاکنون نیز برای خودم کار می کنم.
سربازی و ازدواج
زمان سربازی و خدمت بنده همزمان با دوران مصدق بود. در آن زمان صد تومان برای خرید سربازی افراد تعیین شده بود. یک روز که تصمیم گرفته بودم برای خدمت سربازی آماده شوم مرحوم مادرم نزد من آمد و گفت: «این مبلغ را من پرداخت می کنم و دیگر نمی خواهد برای اعزام به خدمت آماده شوی.» بدین ترتیب بنده از خدمت سربازی معاف شدم.
در خصوص ازدواجم نیز مربوط به سال ۱۳۳۳ می شود و خانم نیز از بستگان دور ما هستند. کارهای شب عروسی من را آقای مقربان و عدالتی انجام دادند. مهریه خانم نیز سه هزار تومان در نظر گرفته شد. حاصل ازداوجم شش فرزند، دو پسر و چهار دختر است و در حال حاضر نیز یکی از پسرانم در چاپخانه هما در حرفه پدرش مشغول به کار است.
کار مستقل
مسلماً هر انسانی در زندگی خود علاقمند به پیشرفت است. چون معمولاً صاحبان کار حقوق را به موقع پرداخت نمی کردند، تصمیم گرفتم این صحافی را که درآن زمان هشت هزار تومان برای خرید آن پرداختم، خریداری کنم و سپس در مورد خرید ماشین آلات نیز به صورت قسطی اقدام کردم. برای این کار نیز به سراغ آقای نوریانی رفتم و یک ورق تاکنی را به صورت قسطی از ایشان خریدم. مرحوم نوریانی بسیار انسان شریف و خوبی بود و صنعت چاپ کشور همیشه به ایشان مدیون است و به اعتقاد بنده همین که همه ی افراد به خوبی از او یاد می کنند برای او کافی است.
مشکلات امروز
متأسفانه صنف صحافان با توجه به نبود امکانات فنی مناسب معمولاً همیشه به بدقولی معروف اند. البته این عنوان بیشتر برای مجموعه هایی است که اقدام به پذیرش سفارشات بیش از توان کاری خود می کنند و در نهایت نمی توانند در زمان مقرر کارهایشان را تحویل دهند. از طرفی استفاده از امکانات فنی مجهز برای صحافان مقرون به صرفه نیست و توجیه اقتصادی ندارد. لذا مجبورند که با همان ماشین آلات قدیمی و یا به صورت دستی کار خود را ادامه دهند.
اخیرا زمزمه هایی از سوی ناشران مبنی بر مشکلاتشان با صحافان و تاثیر کار آنها در تیراژ و تعدد کتاب ها شنیده ام که باید در جواب بگویم ناشران همیشه به دنبال گرفتن کار با قیمت پایین هستند. شما مطمئن باشید در صورت پیشنهاد قیمت مناسب هیچ وقت صحافان اقدام به کار بدون کیفیت نمی کنند.
متأسفانه در حال حاضر یک سری از صحافی ها با فعالیت غیرقانونی و بدون مجوز موجب بد نام شدن صحافان شده اند و کارهای مربوط به صحافی را با قیمت های ارزان و کیفیت نامطلوب انجام می دهند و لذا این امر در نهایت نه تنها باعث پایین آمدن کیفیت کارها شده بلکه سبب شکسته شدن قیمت های تعرفه ای نیز می شود. در نتیجه در این بحث ناشران مقصر اصلی هستند نه صحافان.
صحافی و آموزش
به اعتقاد بنده صحافی کاری نیست که احتیاج به آموختن فوت و فن های زیادی داشته باشد لذا یک کارگر مبتدی اگر با دقت به کارهایی که استادش انجام می دهد دقت کند به مرور زمان به یک فرد ماهر تبدیل می شود. بنده در طول دوران کاری خود افراد زیادی را که مبتدی بودند پرورش داده ام و در حال حاضر همگی آنها در صحافی های این شهر یا مشغول به کار هستند و یا به طور مستقل صحافی خود را دایر کرده اند. بنده معتقدم که یک کارگر باید از لحاظ فنی بسیار با تجربه باشد و از طرفی نیز همیشه از تجربیات دیگران استفاده کند.
تلخ و شیرین
یکی از بدترین خاطرات زندگی ام در زمان نوجوانی اتفاق افتاد. یک روز سر ماشین برش رفتم و یک ۱۰ شاهی را زیر دستگاه گذاشتم، می خواستم ببینم دستگاه می تواند آن را از وسط به دو نیم کند اما آنقدر سرم به تنظیم آن گرم بود که یک آن متوجه شدم برش یکی از انگشتان دستم را قطع کرده است.
اما در مورد بهترین خاطرات باید بگویم زندگی هر فردی سراسر پر از خاطرات شیرین و خوب است. به یاد دارم که زمانی که در چاپخانه بانک بازرگانی مشغول به فعالیت بودم، به ما برای گرفتن چایی مهر چایی می دادند. یک شب نیمه های شب بود و مهر چایی ام نیز تمام شده بود. یک قران به قهوه چی دادم و گفتم یک چایی برای من بیاور.
چند دقیقه نگذشته که دیدم با یک لیوان چایی آمد. اما چایی خیلی بی رنگ بود و معلوم بود که تفاله را حسابی فشار داده تا این یک لیوان چایی را درست کند. به او گفتم این چه چیزی است که برای من آوردی؟ برگشت به من و گفت، تو چایی خور حرفه ای هستی. الان که احتیاج به چایی داری اگه تفاله هم برایت بیاورند باز هم می خوری! از آن زمان به بعد ۴۵ سال است که دیگر لب به چایی نزده ام و این هم یکی از خاطرات زندگی من است که هیچ گاه فراموشش نمی کنم.
دریغ
یک روز آقای اسفرجانی نزد بنده آمدند و گفتند می خواهم یک لاین کامل را دراختیارتان قرار دهم و چون شما یک صحافی معتبر هستید مسلماً این اقدام تبلیغ خوبی خواهد شد و همه به خاطر اعتبار شما از من خرید خواهند کرد، در عوض پول این خط را به صورت قسطی به من پرداخت کن اما من اشتباه کردم و این مسئله را نپذیرفتم.
شب کاری
زمانی که در چاپخانه اطلاعات بودم، برای مجله تهران مصور شب ها کار می کردم. حیدر آقا در آن زمان سرکارگر بود و آقای دهقان مسئول چاپ تهران مصور بود. در آن زمان به من پیشنهاد شد که شبی هفت تومان مزد بابت کار شبانه دریافت کنم. اولین شب زمانی که صبح شد ۹ تومان به من دادند و وقتی دلیل این کار را پرسیدم گفت به عقیده بنده تو دیشب به اندازه دو کارگر فعالیت کردی. از آن زمان با شبی هفت تومان کار کردم تا اینکه شب های جمعه برای مفتول دوزی می رفتم و ۲۰ تومان می گرفتم تا زمانی که تهران مصور منحل شد.
در آن زمان مشکلات بسیار بود. مفتول دوزی ها به شکل پایی بودند اما الان لاین های صحافی وجود دارند که خودشان مفتول دوزی می کنند و بعضاً جلد سازی را نیز به صورت اتوماتیک انجام می دهند در حالی که آن زمان جلد سازی با دست انجام می شد.
بعد از چاپخانه اطلاعات شش سال در چاپخانه بانک تجارت واقع در میدان توپخانه مشغول به فعالیت شدم و مسئولیت سرپرستی بخش صحافی را عهده دار شدم، در آن زمان مسئول چاپخانه آقای ناصر آجیلی بودند.
فعالیت صنفی
بنده به همراه حاج آقا متین چهار سال عضو هئیت مدیره صحافان بودم اما به خاطر آزار و اذیت ها دیگر دوست نداشتم که به کار خود در این نقش ادامه دهم.
عملکرد اتحادیه های قدیم خیلی بهتر از اتحادیه های کنونی بود. در زمان ما آقای میراسکندری رئیس هیئت مدیره بود و ۱۲ سال در این سمت فعالیت می کرد. بعد از رفتن ایشان بنده هیچ حرکت مفیدی را از اتحادیه ندیده ام.
از خاطرات آن زمان به یاد دارم که سپاه، چهار ماشین سه طرف بر وارد کرده بود. من و حاج آقا متین و آقای کربندی با تلاش فراوان موفق شدیم این ماشین آلات را برای صنف صحافان بگیریم اما متأسفانه تعداد متقاضیان زیاد و ماشین آلات کم بود لذا تصمیم گرفتیم که هر کسی که دارای توان مالی است صد هزار تومان پرداخت کند.
از آن روز هر جا که می رفتیم همه می گفتند که این ماشین آلات به خود ما می رسد. از بین فعالین در این حوزه شش نفر این مبلغ را پرداخت کردند لذا قرار بر قرعه کشی شد. در آن روز نام من به عنوان نفر پنجم درآمد، درحالی که تعداد ماشین ها ۴ تا بود و در نتیجه اصلاً ماشینی به من نرسید!
نصیحت
نصیحت من به کارگران صنف این است که در طول ساعات کاریشان وقت را تلف نکنند و همیشه در کار خود پشتکار داشته باشند تا بتوانند به موفقیت برسند.
بعد از مصاحبه با جواد دلشاد سری به اهالی صنف زدیم تا با دوستان پیشکسوت این شماره از نزدیک در مورد او گفت و گو کنیم.
حسین علی متین رضا: محمد جواد دلشاد مردی کم نظیر است
آشنایی بنده با ایشان به سال های اول انقلاب یعنی ۱۳۵۹ همزمان با همکاری در گروه هیئت مدیره اتحادیه بر می گردد.
در خصوص نحوه آشنایی نیز باید بگویم در آن سال ها اعضای هیئت مدیره تصمیم گرفتند که ۱۵ نفر از پیشکسوتان را به هیئت مدیره دعوت کنند تا از این طریق اتحادیه به یک رونقی برسد. لذا ما برای اجرای این کار به دل صنف رفتیم و از میان افرادی که در اجتماع از موقعیت خاصی برخوردار بودند برای حضور در اتحادیه دعوت کردیم. از میان افراد انتخاب شده حاج آقا دلشاد نیز قرار گرفتند و از همین رو از آن روز به بعد رابطه ی بنده با ایشان نزدیک و نزدیکتر شد و در حال حاضر جزو یکی از بهترین رفقای صمیمی بنده هستند.
محمد جواد دلشاد رعایت حق و عدالت و همچنین صداقت را همیشه جزو اصول کاری خود قرار می دهند. با شوخ طبعی با دیگران رفتار می کنند و هیچ گاه مردم ستیزی را نمی توان در رفتار ایشان دید و مردم داری جزو یکی از بارزترین خصوصیاتشان است. از نظر فعالیت اجتماعی نیز باید بگویم که از طفولیت ایشان فعال هستند و همچنین در هیئت های حل اختلاف حضور دارند و همیشه طرفدار حق بوده اند، حتی اگر آن فرد جزو نزدیکانش باشد.
عباس پادنشین: محمد جواد دلشاد استاد بنده است
زمان آشنایی ما به سال های قبل از زمانی که در پست تهران مشغول به فعالیت بودیم بر می گردد. ایشان فردی بسیار متین هستند و زمانی که در اتحادیه صنفی مشغول به کار بودند زحمات بسیاری را برای این صنف کشیده اند و همیشه افراد را در حل مشکلاتشان یاری کرده اند.
زمانی که در پست تهران با یکدیگر مشغول به فعالیت بودیم کتاب های مربوط به مبارزه با بیسوادی در آنجا صحافی می شد و محمد جواد دلشاد همیشه به عنوان استاد و مدیر خوب در این مجموعه فعالیت می کردند و بنده همیشه شاگرد ایشان بوده ام. من از حاج آقا دلشاد می خواهم که همیشه بزرگ صنف بمانند و دست ضعیفان را بگیرند و از خداوند متعال نیز ارج روزافزون را برای ایشان خواستارم.
حیدر کربندی: محمد جواد دلشاد واقعاً دلشاد است
به عقیده بنده محمد جواد دلشاد از نظر اخلاقی مستحق گرفتن نمره ای بالاتر از ۲۰ هستند. رفتار ایشان با مردم بسیار عالی است و بسیار مردم دوست هستند.
جریان دوستی بنده با محمد جواد دلشاد به سال های قبل از انقلاب باز می گردد و در ادامه نیز هر دوی ما فعالیت خود را در هیئت مدیره اتحادیه برای ارائه ی خدمت به اعضای صنف ادامه دادیم. دوستی ما همچنان پابرجاست و الان نیز هر هفته سه شنبه ها را با یکدیگر در ارتباط هستیم و بیشتر خاطرات ما نیز در خصوص بگو و بخندها با ایشان است و به اعتقاد بنده با دلشاد بودن و درکنار این مرد بودن سراسر خاطره است. از خدا می خواهم نه تنها درکارها ایشان را موفق تر کند بلکه دلشان همیشه شادتر از گذشته باشد.
محسن قلمکار: محمد جواد دلشاد یک اسطوره است
دوازده ساله بودم که در بخش صحافی چاپخانه مسعود زیر دست محمد جواد دلشاد کار می کردم. در آن زمان حاج آقا دلشاد مسئولیت اداره و کنترات چندین صحافی را به عهده داشتند. حاج آقا دلشاد برای همه ما حکم پدر را داشتند و بنده همیشه به عنوان شاگرد ایشان بوده ام و از نحوه مدیریت ایشان نیز باید بگویم که همیشه در کار خیلی سختگیر بودند و واقعاً کارگر را می ساختند و ما از ایشان در هنگام کار بسیار حساب می بردیم به طوری که موقعی که لبخند ایشان را می دیدیم باور نمی کردیم.
شاید آن زمان معنای این همه سختگیری را درک نمی کردیم اما زمانی که خود به صورت مجزا شروع به کار کردیم فهمیدیم که سخت گیری های ایشان همه به نفع ما بوده است.
بعد از انقلاب زمانی که سهمیه بندی ها صورت گرفت محمد جواد دلشاد با همکاری دوستانشان زحمات بسیاری را برای صنف انجام دادند و خوب به یاد دارم با وجود اینکه خود جناب دلشاد ماشین داشتند یک روز زمستانی با دوچرخه از سرچشمه تا پامنار را طی کردند و وارد اتحادیه شدند و این هم نمونه ای از خصوصیات اخلاقی ایشان یعنی تواضع وهمدردی با صنف است.
بنده در خطاب به آقای دلشاد باید بگویم که شما از بچگی برای من یک شخصیت ممتاز بودید و امیدوارم که همیشه سالم باشید و از همین جا به شما خسته نباشید می گویم.
جلیل غفاری رهبر: صنف صحافان به محمد جواد دلشاد مدیون است
محمد جواد دلشاد یکی از پیشکسوتان و قدیمیان صنف صحافان هستند، از نظر اخلاقی نیز بسیار فرد متین و در عین حال شوخ طبعی هستند و همیشه سخت ترین مشکلات را با روحیه شاد و قوی حل می کنند. صنف صحافی به ایشان مدیون است و باید از لحاظ کاری نیز گفت که همیشه کارهای ایشان جزو یکی از بهترین نمونه های کاری محسوب می شده است.
احمد عزیزی: خنده ازلبانش نمی افتد
۵۰ سال است که تقریباً با یکدیگر کار می کنیم. آشنایی ما نیز مربوط به سال ۱۳۳۸ در پست تهران می شود و سپس در چاپ افست و آتش و تهران مصور با یکدیگر همکار بودیم. در حال حاضر نیز محمد جواد دلشاد جزو یکی از رفقای عزیز بنده است.
از جمله خصوصیات اخلاقی محمد جواد دلشاد شوخ طبعی است و در همه مجالس سمبل است و هیچ گاه خنده از لبانش نمی افتد.
منتشر شده در شماره ۶۳ نشریه چاپ و نشر