محله های این شهر هرکدام در دل خود مردان بزرگی را با خاطرات و تجربیات فراوان پرورش داده است. خیابان سعدی ازجمله محله های قدیمی است که گوشه گوشه اش حکایت های مختلفی در دل خود دارد. در پی مصاحبه با داوود ابراهیمی؛ پیشکسوت این شماره دوباره سری به این خیابان زدیم. در گذشته چندین بار به همین محله سر زده بودیم و هر بار با یکی از پیشکسوتان این صنف به گفت و گو نشسته بودیم.
هر بار که از این خیابان عبور می کنم احساس می کنم به سالیان قبل برگشته ام و در دوران های گذشته زندگی می کنم چرا که همه چیز در این خیابان حکایت از زمان های گذشته دارد. ساعت ۱۵ با داوود ابراهیمی قرار داشتیم. این بار دیگر از سر و صدای چاپخانه خبری نبود چرا که به منزل ایشان رفتیم.
داوود ابراهیمی از در که وارد شد با دیدن موهای سپیدش می شد به سال ها تجربه او پی برد. بدون هیچ وقفه ای باب گفت و گو را با او شروع کردم. اما بقیه را از زبان خودش بشنویم.
کتاب زندگی داوود ابراهیمی
در سال ۱۳۲۶ در یکی از محله های قدیمی تهران به دنیا آمدم. خانواده ما متشکل از هفت برادر و دو خواهر بود. پدرم یکی از تکنسین های خطوط راه آهن بود. در آن زمان بنده دوستی داشتم به نام آقای صفایی فراهانی که در «چاپخانه تابان» در خیابان ناصرخسرو مشغول بود. تا ۱۴ سالگی تحصیلاتم را ادامه دادم اما در نهایت در سال ۱۳۴۰ به پیشنهاد ایشان وارد چاپخانه تابان شدم.
اکبر محمودی مسئول این چاپخانه بودند. در همان روزهای اول در آنجا مشغول کار صحافی شدم. بعد از آن به مدت ۴ سال روی دستگاه ملخی کار کردم. بعد از تابان در سال ۱۳۴۴ به «چاپخانه گلشن» با مدیریت آقای مقدم رفتم. در آن زمان ماشین چاپ افست تازه وارد بازار شده بود.
در چاپ گلشن دو دستگاه افست و یک دستگاه ملخی بود. هم زمان در آنجا کار کردن با ماشین افست را نیز یاد گرفتم و مسئولیت رسیدگی هم زمان ماشین افست ملخی را به عهده گرفتم. به مدت شش سال در چاپ گلشن بودم تا اینکه در سال ۱۳۵۰ وارد چاپخانه روزنامه کیهان شدم. روزنامه رستاخیز، کیهان، زن روز، کیهان ورزشی و یک سری از سفارشات دولتی در کیهان به چاپ می رسید.
زمانی که وارد کیهان شدم ابتدا مشغول به کار روی ماشین آلات خرد شدم؛ اما پس از مدتی بعد از درگذشت مرحوم عبدالرحمان فرافری روی ماشین بزرگی که مربوط به چاپ روزنامه بود به نام مان مشغول به کار شدم. در ادامه فعالیتم مدت زمان کمی هم در «چاپ خوشه» بودم.
تاسیس چاپ داوود
اولین دستگاه چهاررنگی که وارد کشور شده بود در آن زمان در چاپخانه خوشه نصب شده بود مدتی نیز در روی این دستگاه فعالیت کردم تا اینکه در نهایت در سال ۱۳۵۶ «چاپخانه داوود» را تاسیس کردم و به صورت مستقل کار خود را ادامه دادم.
محلی را که برای این کار در نظر گرفته بودم، فضای کافی برای نصب ماشین آلات افست نداشت به همین خاطر یک دستگاه ملخی را که روی آن یک دستگاه طلاکوب نصب کرده بودم در چاپخانه جا دادم و شروع به پذیرش سفارشات در زمینه تولید کارت های عروسی کردم. این روند را تا سال ۱۳۸۷ ادامه دادم تا اینکه با آمدن ماشین آلات جدید، وجود رقابت ناسالم در بازار چاپخانه داوود را تعطیل کردم؛ اما با تعطیلی این چاپخانه هیچ گاه از حوزه چاپ فاصله نگرفتم و در حال حاضر نیز در بخش تعمیر و نصب ماشین آلات هایدلبرگ فعالیت می کنم.
تعمیرماشین آلات چاپ
از داوود ابراهیمی درباره تجربیاتش در زمینه تعمیرات پرسیدم و او گفت: زمانی که در تابان نزد آقای صفایی فراهانی مشغول به کار شدم در همان جا با بخش تعمیرات ماشین آلات نیز آشنا شدم.
در آن زمان با اینکه افراد متخصصی همچون آقای عبدالعلی شریفی در زمینه نصب و تعمیرات ماشین آلات وجود داشتند اما با این اوصاف اکثر چاپخانه ها مسئولیت تعمیرات و نصب را خود به عهده داشتند به همین علت بنده نیز زمانی که در چاپخانه های مختلف مشغول به کار بودم هم زمان با بخش تعمیرات دستگاه های مختلف آشنا شدم و در حال حاضر نیز در همین زمینه مشغول به کار هستم.
عشق به کار
در ادامه صحبت هایش از او درباره زندگیش پرسیدم، در سال ۱۳۶۵ ازدواج کردم. علت این همه تاخیر در این امر را از او جویا شدم و او گفت: به خاطر علاقه ای که به کارم داشتم بیشتر اوقات خود را صرف کار در چاپخانه ها و در صنعت چاپ کردم. به همین علت در سن ۳۹ سالگی به این امر تن دادم. در حال حاضر نیز صاحب دو فرزند پسر هستم. پسر بزرگترم در حوزه چاپ و اما پسر کوچکترم در رشته کامپیوتر مشغول به فعالیت هستند؛ اما در خصوص زمان سربازی، در سال ۱۳۴۶ با قرعه کشی که صورت گرفت از انجام سربازی معاف شدم.
در تمام مدتی که داوود ابراهیمی در حال گفت و گو بود هر سوالی را که از او پرسیدم مدتی به فکر فرو می رفت و با تعلل به سوالاتم پاسخ می داد. سفیدی موهایش حکایت از سال ها تجربه داشت، کاش می شد که تمام تجربیات را که حاصل سال ها زحمت و تلاش بود جمع کرد و در اختیار نسل امروز قرار داد.
آموزش تئوری و عملی؛ لازم و ملزوم هم
از داوود ابراهیمی درباره آموزش پرسیدم با صراحت در پاسخ سوالم می گوید من آموزش موسسات آموزشی امروز را اصلاً قبول ندارم چرا که این آموزشگاه ها تنها به بحث های تئوری پرداخته و کمتر به مسائل عملی می پردازند این در حالی است که یک فرد مبتدی تا زمانی که نتواند از نزدیک با دستگاه آشنا شود و با آن کار کند نمی تواند تجربیات کافی را به دست آورد.
چرا که زمانی که یک فرد با ماشین آلات مختلف کار کند به محض پیش آمدن یک مشکل فنی به راحتی می تواند حتی با تغییر صدای دستگاه نیز به مشکل آن پی ببرند؛ و بدین طریق لیاقت فنی خود را بالا می ببرند. لذا به عقیده بنده تا زمانی که آموزش های تئوری و عملی در کنار یکدیگر قرار نگیرند کارساز نخواهند بود.
البته باید به این نکته توجه داشت که من هیچ گاه منکر تحصیلات عالیه نیستم بلکه به این مسئله نیز علاقمندم زمانی که در چاپخانه تابان مشغول به کار بودم به طور شبانه تحصیلات خود را ادامه دادم و در نهایت با وجود سختی ها و مشکلات کار در رشته روابط عمومی در دانشگاه پذیرفته شدم و تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس ادامه دادم. البته خیلی به رشته زبان علاقمند بودم اما متاسفانه نتوانستم در این رشته رتبه لازم را کسب کنم اما با این تفاسیر باید به این مسئله اقرار کنم که داشتن تحصیلات عالیه در موفقیت بنده بسیار تاثیرگذار بود.
تلخ و شیرین های زندگی چاپی
در ادامه از داوود ابراهیمی درباره خاطرات شیرین و بدش در طول نیم قرن تجربه پرسیدم. پس از مدتی تعلل در جواب با خنده ای پر عمق گفت: تمام این ۵۰ سال هر روزش برای من خاطراه ای فراموش نشدنی است؛ اما با این حال بعضی از خاطرات ماندگاری بیشتری را دارند. خوب به یاد دارم که در سال ۱۳۴۴ زمانی که در چاپ گلشن مشغول به کار شدم به تنهایی با یک دستگاه ملخی نیم ورقی موفق به چاپ کتاب حکومت اسلامی حضرت آیت الله امام خمینی (ره) به تیراژ هزار جلد شدم در آن زمان خود به تنهایی چهار صفحه می چیدم و چهار صفحه پخش می کردم.
این خاطره جزو یکی از بهترین خاطرات زندگیم به شمار می آید البته ناگفته نماند که به خاطر همین کار توسط مامورین ساواک دستگیر و به یک سال حبس محکوم شدم.
ازجمله خاطرات شیرین دیگرم نیز که مربوط به سال های اخیر است مربوط به شب عید سال ۱۳۸۷ می شود. در آن زمان من به طور اتفاقی با مسئول کتاب موسسه رزمندگان اسلام در بخش کتب دانشگاهی آشنا شدم و بر اثر همین آشنایی مسئولیت چاپ کتب انسانی را به عهده گرفتم بعد از پذیرفتن این پروژه این کار را بین هشت چاپخانه ای که دارای ماشین چاپ سه ورقی بودند تقسیم کردم و خوشبختانه شش ماهه توانستم یک میلیون جلد کتاب را با کیفیت عالی به چاپ برسانم.
یاران و استادان
در ادامه صحبت هایش از داوود ابراهیمی درباره هم دورانی ها و استادانش پرسیدم. زمانی که شروع به نام بردن کرد، متوجه این مطلب شدم که با برخی از افراد به عنوان پیشکسوتان چاپ صحبت کرده ام و همه این افراد که روزی به عنوان کارگران مبتدی در چاپخانه های مختلف کار می کردند همگی امروز به جایی رسیده اند که هزاران هزار شاگرد و استاد را زیر نظر خود تربیت کرده اند. به همین خاطر صنعت چاپ کشور ما امروز مدیون زحمت های این افراد است.
قاسم شفیعی، اکبر محمودی، محمد استاد و محمود پروین نیا و… همگی از دوستان و همکاران من در چاپخانه های مختلف بوده اند. اما در خصوص فردی که برگردن بنده حق استادی دارد باید بگویم صفایی فراهانی زمانی که در چاپ گلشن با یکدیگر مشغول به کار بودیم درس های زیادی به بنده دادند و من از ایشان نکات فنی بسیار زیادی را فراگرفتم.
البته نباید فراموش کرد که تاریخ چاپ کشور ما حکایت از تجربیات و توانایی های افراد زیادی دارد. خوب به یاد دارم زمانی که در چاپخانه خوشه کار می کردم. یک روز دست یکی از کارگران در داخل دستگاه ملخی گیر کرد. به طوری که اگر ماشین سلیندر را پس می زد دست او قطع می شد تلاش زیادی شد تا اینکه بدون آسیب جدی دست او را آزاد کنیم اما متاسفانه هیچ راهی وجود نداشت. به پیشنهاد یکی از دوستان به سراغ آقای شفیعی رفتیم.
زمانی که ایشان وارد چاپخانه شدند سریعاً دو عدد چوب را در دو طرف سیلندر دستگاه قرار دادند و از پشت سیلندر را آزاد کردند و بدین طریق دست آن کارگر را از داخل دستگاه بیرون کشیدند. این مسائل همگی حکایت از سال ها تجربه و توانمندی این افراد دارد.
درباره پدر چاپ ایران
حال که صحبت از قدیمی ها و توانمندی های آن زمان به میان آمد برایم بسیار جالب بود که در مورد مرحوم نوریانی نیز از او بپرسم. زمانی که نام مرحوم نوریانی را به زبان آوردم. چشمانش برقی می زند و در پاسخ گفت: مرتضی نوریانی پدر چاپ ایران است. ایشان در آن زمان خدمتی را که برای صنعت چاپ انجام دادند امروز وزارت ارشاد کمک های موسسه نوریانی را برای چاپخانه ها انجام می دهد. آن زمان هر کسی که احتیاج به خرید دستگاه داشت نوریانی با اعتبار خود از بانک ها وام می گرفت و در اختیار افراد قرار می داد.
عبدالعلی شریفی نیز در موسسه نوریانی مسئولیت نصب ماشین آلات را به عهده داشتند. آن زمان اولین دستگاه افست در چاپخانه تابان نصب شد و عبدالعلی شریفی نیز مسئولیت نصب آن را به عهده گرفت. در نهایت در مورد ایشان می توان گفت که خدماتی که مرتضی نوریانی در حق صنعت چاپ کرد هیچ کس انجام نداده است.
سختی های کار چاپ
شنیدن سختی های کار در آن زمان شاید برای کسانی که امروزه در چاپخانه های پیشرفته و روی ماشین آلات مدرن مشغول به کار هستند ممکن است اندکی قابل تامل باشد. به همین خاطر برایم جالب است که بدانم در آن زمان کار درچاپ چه سختی هایی داشته است.
آن زمان در بخش صحافی ماشین آلات تاکنی وجود نداشت به همین علت ما باید فرم ها را با دست تا و سپس ترتیب می کردیم. انجام تمامی مراحل کار، با دست، برای ما امر سختی نبود. در گذشته زینک وجود نداشت و ما در بخش های پیش از چاپ نیز از کلیشه و گراور استفاده می کردیم. به طوری که برای عکس های رنگی گراور را روی یک تکه چوب سوار و سپس چاپ می کردیم و اما در کار چاپ تنها به تعداد انگشت شمار ماشین افست وجود داشت و اکثریت کارهای چاپ توسط ماشین ملخی انجام می شد.
به طوری که دستگاه ملخی به عنوان BMW چاپخانه ها به شمار می آمد. نبود ماشین آلات مدرن باعث می شد که ما ساعت ها وقت خود را روی چاپ سفارشات صرف کنیم به عنوان مثال یک کار چهاررنگی ساعت ها زمان برای چاپ می برد در حالی که امروزه همان کار یک ساعت زینک آن گرفته می شود و یک روزه به چاپ می رسد. آن زمان مشکلات خاص خود را داشت اما با وجود مدنیزه شدن صنعت چاپ کشور، امروزه نیز مشکلات دیگری دامنگیر فعالان حوزه چاپ شده است.
متاسفانه امروزه کمبود کار احساس می شود و اکثریت چاپخانه ها با وجود سرمایه گذاری های فراوان تقریباً به صورت نیمه تعطیل درآمده اند. چرا که در این میان عده ای به عنوان شرکت های تبلیغاتی در غالب دلالان چاپی اقدام به گرفتن سفارشات می کنند و بیشترین سود را به جیب می زنند.
البته این تنها گوشه ای از مشکلات است وجود رقابت ناسالم به علت فعالیت واحدهای بدون مجوز و پایین آوردن تعرفه های قیمتی توسط همین افراد ازجمله مشکلات دیگر این صنف می باشد که باید مسئولین هرچه زودتر درصدد رفع این مشکلات برآیند تا این صنف را از این دست افراد نجات دهند.
دانستن مسائل فنی از زبان پیشکسوتان این صنف خالی از لطف نخواهد بود اما در این میان برایم بسیار جالب بود که بدانم این افراد تا چقدر به ارائه محصولات با کیفیت با استفاده از تجهیزات پیشرفته معتقدند.
به اعتقاد بنده بالا رفتن تکنولوژی باید در کنار بالارفتن دانش افراد صورت پذیرد. تمام ابعاد کار در بخش استفاده از ماشین های مدرن خلاصه نمی شود. بلکه همیشه یک نیروی انسانی ماهر است که به این دستگاه برنامه می دهد از طرفی یک چاپچی باید اطلاعات لازم در زمینه های مختلف را دارا باشد. به عنوان مثال باید یک ماشین چی بداند که هر رنگ روی یک نوع کاغذ جواب می دهد.
بحث های مختلف نیز از جمله ساخت رنگ ها و مرکب نیز از جمله مسائلی است که باید هر فرد فراگیرد. ورود تکنولوژی در هر بخش سبب بالارفتن سرعت انجام کارها شده است؛ اما باید هر ماشین چی نیز باید به تمام ابعاد آن ماشین ازجمله چگونگی رنگ سازی، تعمیر، برق و غیره آشنا باشد تا به راحتی بتواند از آن ماشین کار با کیفیت استخراج کند.
سخن آخر
من همیشه در زندگی کاری خودم سعی کرده ام که در هر بخشی که فعالیت می کنم از چاپ تا صحافی گرفته در همه قسمت ها نمونه باشم و در این میان نیز همیشه به فکر رضایت مشتریانم بوده ام. لذا از همه افرادی که وارد این حوزه می شوند می خواهم برای دستیابی به موفقیت به کار خود علاقمند باشند و برای آن نیز تلاش کنند.
منتشر شده در شماره ۷۲نشریه چاپ و نشر – آبان ماه ۱۳۸۹