روابط عمومی بالایش باعث شده اکثر فعالان حوزه چاپ او را بشناسند. محمدرضا جاوید سال ها برای اعتلای صنعت چاپ کشور تلاش کرده و در این راستا گام های مهمی برداشته است؛ از کمک به کارآموزی صنعتگران چاپ گرفته تا مشاوره و تهیه دستگاه هایی که از دیرباز تاکنون چرخش چرخ چاپ را تسهیل کرده اند.
او با فروتنی از صحبت درباره کارهایی که کرده است طفره رفت و نیکی هایش به اشخاص و از کارگشایی هایی که در طی سال های فعالیت برای صنعت چاپ به عمل رسانده صحبتی نکرد اما فکر هم نکنم در این صنف با اصل و ریشه، احتیاج به توضیح و یادآوری باشد؛ همگان حقیقت ها را می دانند و صاحبان نام نیک را از دارندگان سرای زرنگار تشخیص می دهند. با گزارش چاپ و نشر از مراسم گرامیداشت جاوید صنعت چاپ همراه باشید.
جناب محمدرضا جاوید شما از چه زمانی وارد حرفه چاپ شدید؟
من سال ۱۳۳۸ از مدرسه فارغ التحصیل شدم و از آن پس به کار مورد علاقه ام که گرافیک بود پرداختم. از همان ابتدا در قسمت های مختلف چاپ کار کردم اما اوایل دهه ۶۰ بود که وارد کار خرید و فروش دستگاه های چاپ شدم.
جناب محمدرضا جاوید؛ پس از سال ها کار در قسمت های مختلف صنعت چاپ، شما شغل خود را چه می دانید؟
همان طور که می دانید من سال ها در بخش لیتوگرافی فعالیت داشته ام، با چاپ افست آشنایی دارم، سیلک اسکرین بلدم، تکنیک های حوزه های مختلف چاپ را می شناسم اما حرفه اصلی خود را سیلک اسکرین می دانم. در بین حوزه های مختلف چاپ، حس می کنم دستم به رنگ بخورد برایم خوشایندتر است.
با توجه به ارتباطات گسترده تان، طی این سال های فعالیت باید خاطرات زیادی داشته باشید. از آنها برایمان بگویید.
خاطرات که زیاد است اما یادآوری برخی از آن ها برای خود من مثل مسکن عمل می کند و مرا از گذشته ای که داشتم خرسند می کند. یکی از آن موارد که به خاطرم می آید کمک به آموزش لیتوگرافان کشور در آلمان است. دوستان لیتوگراف در چند دوره به آلمان آمدند و دوره دیدند و با دانش و حرفه ای که آموخته بودند به کشور برگشته و این حوزه را گسترش دادند. امروز وقتی کارگاه های فعال لیتوگرافی کشورم را می بینم که به صورت حرفه ای و با استفاده از تکنولوژی مدرن پا به پای کشورهای توسعه یافته در این راه گام بر می دارند احساس شعف می کنم.
پک پیش آمد هم همین اواخر رخ داد که برایم جالب بود. در اروپا پرونده های مالیاتی و مربوط به خرید و فروش در مرور زمان از اعتبار ساقط می شوند، فکر کنم این مدت دو سال باشد، ولی جالب است که در ایران قانون به شکل دیگری است، اینجا اگر به کسی جنسی فروخته باشی و مثلاً ناراضی باشد می تواند ۴۰ سال بعد هم که باشد شکایت کند.
من ۱۷ سال پیش به شخصی در داخل کشور ماشینی دو رنگ فروخته بودم که یک اختلاف حساب پیدا شد و طرف مدعی بود که باید یک دستگاه برش هم روی آن دریافت می کرد. یکبار برای این موضوع از من شکایت کیفری کرد که موفق نشد و حالا بعد از چند سال از شرکتی که من و پسرم در آلمان ثبت کرده ایم شکایت کرده است، تازه اگر این شکایت به جایی نرسد طرف دوباره می تواند از راهی دیگر وارد شده و اقامه دعوی کند.
این روال اشتباه است و همین رفتن و آمدن های طاقت فرسا است که کار را فرسایشی می کند. متاسفانه این مسائل در کشور ما وجود دارد و علیرغم پیشرفت هایی که در این سال ها صورت پذیرفته تغییری در این خصوص به عمل نیامده است.
کمی از زندگی شخصیتان بگویید، کی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟
من سال ۱۳۴۴ ازدواج کردم و امروز پسر بزرگم مهرداد ۵۲ سال سن دارد، ایشان در آلمان سرپرست یک چاپخانه هستند. پسر دومم، مازیار از برادرش ۵ سال کوچکتر است و مدیر یک کارخانه تولید مواد غذایی است. آخرین فرزندم دختر است، او در وین زندگی می کند و مدیر یک شرکت نرم افزاری است که اتفاقاً به تازگی توسط فیسبوک خریداری شده است. همسرم بازنشسته یک بیمارستان در آلمان است و ما با حقوق بازنشستگی مان زندگانی را می گذرانیم. این ماحصل یک عمر کار ما است.
تحصیلات شما در چه زمینه ای است و تا چه مرحله ای درس خوانده اید؟
من دیپلم ادبی قدیم را دارم و با اینکه بسیار به تحصیل و آموختن علاقه داشتم چون نان آور خانه بودم نتوانستم تحصیلاتم را ادامه دهم و خیلی زود وارد بازار کار شدم. اما باور کنید هنوز هم دلم می خواهد بروم سر کلاس بنشینم و چیز یاد بگیرم. هنوز آمادگی تحصیل دارم و تشنه آموختنم. محمدرضا جاوید
مسیر زندگی محمدرضا جاوید
اگر یک بار دیگر متولد شوید چه شغلی را انتخاب می کنید و چه مسیری را برای زندگیتان بر می گزینید؟
من از زندگی ام راضی هستم و بی شک اگر فرصتی دیگر هم بود، همین مسیر را ادامه می دادم، زندگی دلخواه من همان بوده که گذشته است و به خاطر آن خدا را شاکرم. من هرگز دنبال پول نبودم، محمدرضا جاوید در میان کسانی که او را می شناسند به فردی با روابط عمومی بالا معروف است، این روابط خوب با مردم از همین جا می آید، من هیچوقت برای پول زندگی نکردم و سر آن نجنگیدم. طی این سال های فعالیت و خرید و فروش هیچوقت به خاطر پول با کسی دعوا نکردم. آقای خمسه پور رفیق قدیمی من است و به خوبی مرا می شناسد، می تواند در این موارد شاهد باشد.
چند وقت پیش نشسته بودیم و صحبت می کردیم، حساب کردیم و دیدیم که ۵۴ است که با هم دوست هستیم. این گردهمایی هم به همت ایشان برگزار شده و کلیه زحماتش به گردن ایشان بوده، هرچند که وقتی از او تشکر کردم گفت که من هیچ کاری نکرده ام و دخالتی در این امر نداشتم اما من رفیق قدیمی ام را می شناسم و می دانم بار تمام این مسائل به دوش او بوده است، از این بابت از ایشان کمال تشکر را دارم. محمدرضا جاوید
شما مرتب به خارج از کشور رفت و آمد دارید و آنجا (در آلمان) زندگی می کنید، به چند زبان خارجی مسلط هستید؟
من مقداری انگلیسی بلدم و کمی هم آلمانی صحبت می کنم اما هیچ کدام را کامل و ویژه بلد نیستم. هرگاه کاری داشته باشم و مثلاً بخواهم پیش دکتر بروم فرزندانم مترجم من هستند و مرا یاری می کنند، اما گاهی اوقات که تنها هستم و در جایی که لازم باشد می توانم دست و پا شکسته حرفم را به دیگران حالی کنم (کلاری در این جا به عنوان مزاح اضافه کرد که البته ایشان کمی هم فارسی بلد هستند که با موجی از خنده استقبال شد).
در خلال گفت وگو متوجه کسالت محمدرضا جاوید بودیم، تازه از بیمارستان مرخص شده بود. دستانش می لرزید و صدایش قدرت قبل را نداشت اما کماکان لبخند مهربانانه اش پا برجا بود. برایمان خاطره ای نگفت و علت عدم آمادگی اش را دوره نقاهت ذکر کرد.
از جناب سمیعی زاده خواسته شد که خاطراتی از دوران دوستی اش با او بگوید اما او گفت که دوستش چقدر خوش سخن است و دنیایی از حکایت و ضرب المثل می داند. سمیعی زاده گفت که جاوید برای هر موقعیت و حرفی یک روایت و شعر و کلام نغزی دارد و حتماً بیماری سبب سکوتش است (بی شک بین دو دوست قدیمی خاطرات زیادی وجود دارد اما وقتی ناتوانی رفیق را می بینی باید همدردی کنی؛ دلت نمی آید تو بگویی و او بشنود.
به عنوان دوستی قدیمی، از اسکندر خمسه پور خواسته شد که اگر سوالی مد نظرش است بپرسند اما گویا دو رفیق تمامی مکنونات قلبی هم را می دانستند و چیزی بینشان پنهان نبود؛ سوالی پرسیده نشد؛ خمسه پور جواب همه سؤالات را می دانست (از همنشینی محبت زاییده می شود و از رفاقت و اعتماد تصدیق و سکوت!).
چه خوب است که آدمی طوری زندگی کند که همگان دوستش داشته باشند و برای دیدارش بشتابند، آدم وقتی افرادی مقبول مثل استاد جاوید را می بیند، دلش می خواهد زودتر پیر شود.
بعد از صحبت های جاوید مرد صنعت چاپ، محمد کلاری توضیح داد که این جلسه توسط اتحادیه لیتوگرافان پیشنهاد داده شده و چون مقارن با برگزاری کاروان مهربانی بوده به عهده این انجمن گذاشته شده است. وی از نبود تمامی اعضای کاروان مهربانی عذر خواست و علت آن را عهده داری مسئولیت اتحادیه لیتوگرافان، برای برگزاری این مجلس دانست. او همچنین از اسکندر خمسه پور بابت تلاش ها و همکاری هایش برای برگزاری این مجلس گرامیداشت، تشکر کرد.
میریونس جعفری هم تصریح کرد که این بزرگ داشت به پیشنهاد احمد ابوالحسنی رئیس اتحادیه لیتوگرافان و از اعضای کاروان مهربانی، برگزار شد.
جعفری گفت که وقتی عکس محمدرضا جاوید برای تهیه لوح کاروان مهربانی در اختیار کاروان مهربانی قرار گرفت، ما به ایشان پیشنهاد دادیم که در صورت تمایل می توانیم مجلس را در خانه یا محل کارشان برگزار کنیم و ایشان لطف کردند و خواستند تمامی اهالی کاروان مهربانی را به ترکیه ببرند و از آنجا ویزای آلمان را برایشان گرفته و به خانه شان دعوتمان کنند که دیدیم در این صورت مزاحمتمان بیش از حد خواهد شد؛ اما این نشانه محبت ایشان است و باور کنید اگر امکانش برای ما وجود داشت ایشان از این کار ابایی نداشتند.
جعفری اضافه کرد، بالاخره به پیشنهاد جناب خمسه پور قرار شد همگی در رستوران نائب گرد هم بیاییم. قرار بود از سایر اتحادیه ها هم دعوت به عمل بیاید که همگی نمایندگانی را به این مجلس فرستادند و برخی چون آقای مغانی دیروز برای ایشان برنامه مخصوصی برگزار کردند، که به این وسیله از تمامی دوستان که ما را در برگزاری هرچه بهتر این مجلس یاری نمودند تشکر می شود.
بیشتر بخوانید: احمد سمیعی؛ قلم و آتش
پس از صحبت های اهالی مهربانی نوبت به اهدای لوح کاروان مهربانی رسید که هاشم احمدی آن را قرائت کرد. دو لوح دیگر هم از طرف اتحادیه لیتوگرافان و شرکت تعاونی به ترتیب توسط احمد ابوالحسنی و غلامرضا شجاع قرائت و به همراه هدایایی ارزنده به مرد مهربان و جاوید صنعت چاپ، تقدیم شد.
منتشر شده در شماره ۱۵۰ نشریه چاپ و نشر- مرداد ۱۳۹۶