محمد ابراهیم صبوری؛ از شیراز با چاپ

    مرور عمر رفته بر چاپ در گفت و گو با محمد ابراهیم صبوری

    0
    231
    محمد ابراهیم صبوری

    محمد ابراهیم صبوری

    خوشا شیراز و وضع بی مثالش

    خداوندا نگهدار از زوالش

    به شیراز آی و فیض روح قدسی

    بجوی از مردم صاحب کمالش

    بگذارید با خواندن این شعر سری به شیراز بزنیم و از نزدیک با گفته های مردی از دیار شیراز آشنا شویم. نام شیراز و شنیدن وصف این شهر برای تمام ایرانیان آشناست اما نمی دانم از صنعت چاپ در این استان و وضعیت آن تا چه حدی مطلعید.

    تمامی این حاشیه ها برای این بود که در این مطلب با شروع فصل بهار به سراغ یکی دیگر از پیشکسوتان این صنعت برویم و از نزدیک با زوایای زندگی او آشنا شویم. البته خودش می گوید که در شیراز به دنیا نیامده اما عاشق شیراز است و برای صنعت چاپ این شهر نیز زحمت های فراوانی کشیده است. او کسی نیست جز محمد ابراهیم صبوری، عضو هیئت مدیره تعاونی سراسری در شیراز.

     

    زندگی نامه محمد ابراهیم صبوری

    در ادامه شرح حال زندگی محمد ابراهیم صبوری را از زبان خودش می خوانید. در سال ۱۳۲۵ در تهران به دنیا آمدم. مرحوم پدرم کارمند نیروی هوایی بود. خانواده ما متشکل از ۶ برادر و یک خواهر بود. در خانواده ما ابتدا بنده وارد حوزه چاپ شدم و سپس دیگر برادرانم نیز وارد این حوزه شدند از بچگی ۳ ماه تعطیلی تابستان در چاپخانه بهمن که صاحب آن مرحوم محمود مطیر بود در کنار احمد آقا سرپرست و ماشینچی ای به نام اکبر آقا که با مرحوم پدرم دوست بود، مشغول به کار شدم.

    این روند ادامه داشت تا اینکه ترک تحصیل کردم. بعد از ترک تحصیل یکی از بستگانم به نام مرحوم حسین فریدونی که از کارگران ماه رو قدیمی بود که در چاپخانه مصور کار می کرد مرا دعوت به کار کرد. در آن زمان مرحوم آقای بلبلی مدیر چاپخانه بود که با استخدام من موافقت کرد و بدین ترتیب در چاپخانه مصور شروع به کار کردم. خوب به یاد درام در آنجا دو عدد ماشین دو ورقی دستی و یک ماشین ملخی مشغول به کار بودند. با توجه به اینکه باید با دست به این ماشین ها ورق داده می شد به همین علت بعد از مدتی ورق دادن را یاد گرفتم.

    البته این نکته گفتنی است که آن‌قدر قدم کوتاه بود که زیر پایم آجر می گذاشتم تا بتوانم به دستگاه ورق بدهم.

    یک روز برادر بزرگم به چاپخانه آمد و متوجه شد که من نمی توانم به راحتی به ماشین ورق بدهم یک صندلی برایم ساخت که روی آن بنشینم و به ماشین ورق بدهم به همین علت توی همه چاپخانه ها شایع شده بود که یک پسر بچه کوچک می نشیند و به ماشین ورق می دهد به همین خاطر کارگرها می آمدند و مرا از نزدیک نگاه می کردند.

    روزگار به همین منوال گذشت تا اینکه یک روز پسر خواهر مرحوم آقای محمد الهی به نام آقای رضا درویش که یکی از دوستان خوب و صمیمی من است و در حال حاضر نیز مدیر چاپخانه شهر چاپ است به من پیشنهاد داد که با هم در خانه چاپ کار کنیم و من هم چون آنجا یک ماشین اتوماتیک آلبرت داشت از این پیشنهاد استقبال کردم.

    محمد ابراهیم صبوریچاپ صبوری در شیراز

    مرحوم آقای محمد الهی با برادرش آقای احمد الهی شریک بودند و بعد از آنجا به چاپخانه زندگی و در نهایت در چاپ هما و پر فعالیت کردم. با تمام این اوصاف در نهایت در سال ۱۳۵۴ به فکر تأسیس چاپخانه ای مستقل افتادم و بعد از دو سال دوندگی در شیراز موفق به اخذ مجوز جعبه سازی شدم و با یک ماشین دستی نیم ورقی که از آقای علی نیکوسخن خریده بودم در شیراز مشغول به کار شدم.

    با سختی های بسیار شب و روز کار کردم تا اینکه با بردارانم شریک شدم و موفق به توسعه چاپخانه شدیم. در حال حاضر نیز چاپ صبوری شیراز را با دو بردارانم به نامه ای محمدرضا و حسین صبوری اداره می کنیم و مشغول به کار هستیم. یک ماشین چاپ افست دو رنگ و ماشین دو ورقی لترپرس و ۲ عدد ماشین ۵/ ۱ ورقی لترپرس و یو وی سیلندری برش و دایکات نیز در این چاپخانه وجود دارد.

     

    خاطره شیرین

    بگذارید یک خاطره شیرین برایتان تعریف کنم. زمانی در انتشارات پدیده اول خیابان ملت متعلق به پدر مرحوم رمضانی بود با مرحوم حسین فریدونی در آنجا شب ها کار می کردیم یک شب ساعت ۶ و ۷ بعدازظهر برق رفت و ما هم تعطیل کردیم. من یادم رفت کلید ماشین چاپ را خاموش کنم. متأسفانه نیمه های شب با آمدن برق ماشین شروع به کار کرده بود.

    مرحوم رمضانی که منزلشان در چاپخانه بود به آقا محسن می گوید محسن دزد آمده و با هم به ماشین خانه می روند و درهمان زمان یکی از نوردها در می رود و جلوی پای آقای رمضانی و آقای محسن می افتد و آن ها خیال می کنند که دزدها به طرفشان سنگ پرتاب کرده اند زمانی که چراغ ها را روشن می کنند تازه می فهمند که برق ماشین قطع نشده بود.

    فردا که آمدیم چاپخانه وقتی مرحوم فریدونی جریان را برای ما تعریف کرد کلی خندیدیم و بعد هم مرا جریمه کردند و اما در اینجا باید بگویم که تلخ ترین خاطره زندگیم نیز مربوط به سال ۱۳۵۷ روز اول انقلاب می شود چرا که درست در این زمان بعد از سه سال مریضی همسرم به رحمت خدا رفت که این خاطره ی تلخی در تمام زندگیم است.

    محمد ابراهیم صبوریخاطراتی از پدر صنعت چاپ ایران

    محمد ابراهیم صبوری در میان صحبت هایش از مرحوم نوریانی بسیار می گفت درباره شخصیت آن مرحوم پرسیدم. زمانی که نام او را به زبان می آورد اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: خداوند به اندازه تمام برگ های درختان دنیا آقای مرتضی نوریانی پدر صنعت چاپ ایران را بیامرزد چون که ایشان چاپ را در ایران زنده کرد زیرا ایشان در آن زمان هر چه ماشین نو و به روز بود از آلمان می آورد و به چاپخانه ها قسطی می داد.

    مثل زمان حاضر نبود که بروند دنبال ماشین دست دوم. اگر آن خدا بیامرز زنده بود نمی گذاشت که ماشین های از رده خارج کشورهای دیگر وارد ایران شود به یاد دارم یکی از دوستان من می گفت یک روز رفتم پیش آقاجون.

    منظور ایشان آقای نوریانی بودند چون که آقاجون گفت: چرا برای خودت کار نمی کنی گفتم آقا سرمایه کم دارم. گفت چقدر داری گفتم مثلاً: هزار تومان. ایشان همان لحظه مقدار کمبود یک ماشین ملخی را گذاشت گفت برو بده به حسابداری یک ماشین ملخی بگیر و بقیه را سفته بده و امروز همان فرد صاحب یک چاپخانه بزرگ شده است.

    البته از این افراد زیاد بودند که با پیش پرداخت ماشین خریدند و حالا صاحب چاپخانه های بزرگ هستند و افتخار آقای نوریانی این است که هیچ‌کس از چاپخانه دارها که قسط ماشین هایشان عقب افتاده یا اصلاً نداده اند یکی از سفته هایشان را واخواست یا یک نفر را به زندان برای بدهی چاپخانه نینداخته است. پس باید گفت به اندازه برگ های درختان دنیا و تمام ماهی های دریا خدا بیامرزتش.

     

    مشکلات و سختی های کار

    در ادامه محمد ابراهیم صبوری صحبت هایش بعد از شنیدن خاطراتش از او درباره مشکلات و سختی های کار در آن زمان پرسیدم و او این چنین گفت: آن زمان کار ما بسیار سخت بود زیرا هنوز ماشین افستی وجود نداشت و اکثر ماشین ها نیز ماشین های اتوماتیک و ماشین دستی دو ورقی بودند. در آن زمان ما با ماشین های لترپرس دوورقی کارهای چهاررنگ می زدیم مثل پشت جلد مجلاتی مانند سفید و سیاه، روشن فکر و مجله ستاره سینما که اکثر آن ها روجلد و داخل جلد چهاررنگ داشت که آن ها را با ماشین های لترپرس زیر و چسبانی می کردیم.محمد ابراهیم صبوری

    کارگران قدیم می دانند که زیرچسبانی چقدر سخت بود؛ اما امروزه ماشین های افست یک رنگ، دو رنگ و چهار رنگ است زینک می بندند و تاکر را میزان کرده و شروع به چاپ می کنند و در این زمان کارها خیلی خیلی آسان و راحت شده است؛ البته باید این نکته را متذکر شوم که مشکلات صنعت چاپ بسیار زیاد است.

    به قول یکی از دوستان جواز فله ای دادن به کسانی که به کار چاپ آشنا نیستند و چاپ را کیلویی انجام می دهند و قیمت ماشین، مرکب، کاغذ و اقلام دیگر چاپ را نمی دانند به خصوص در شهرستان ها و اگر ماشین خراب شود باید متخصصین از تهران بیاند و با آن همه هزینه و خرج هنوز قیمت خدمات چاپ به اندازه ۱۵ سال پیش است.محمد ابراهیم صبوری

    خوب به یاد دارم که در آن زمان کارهای مطبوعاتی اداره ها به اداره ارشاد می رفت و وزارت ارشاد کارها را بین چاپخانه ها طبق تعرفه های دولتی تقسیم می کرد؛ اما متاسفانه امروزه اداره جات و بانک ها با راه اندازی چاپخانه های دولتی به نوعی باعث تعطیلی بسیاری از چاپخانه ها شده اند.

    این در حالیست که این چاپخانه ها از پرداخت مالیات و بسیاری از عوارضات دیگر معاف اند اما این طرف قضیه چاپخانه ها باید حقوق بدهند، مالیات بدهند و با این همه هزینه و آن همه سرمایه بیکار می شوند. اینجاست که این سؤال پیش می آید که چرا اداره ارشاد فکری به حال چاپخانه ها نمی کند.

    در خصوص ماشین آلات آن زمان نیز باید بگویم ماشین های آن زمان به شکل همین ماشین های دو ورقی لترپرس بود ولی اتوماتیک نداشت. یک تخته بالای ماشین بود ولی تخته بالای ماشین ها بلندتر بود باید روی پله ماشین می رفتیم و ورق به ماشین می دادیم.

    مثلاً روزنامه هایی بود که تعداد آن ها با تیراژ کم چاپ می شد. در چهار صفحه تیراژ آن ها ۲ هزار یا ۳ هزار چاپ می شد از ساعت ۹ شب می آمد داخل ماشین خانه می بستم تازه باید می رفت غلط گیری شود تا آماده چاپ می شد. ساعت ۱ تازه باید ۲ صفحه داخل را چاپ می کردیم. بعد از ۲ صفحه رو را چاپ می کردیم. ماشین با هزار بدبختی ساعتی هزار تا ۱۵۰۰ ورق چاپ می کرد. محمد ابراهیم صبوری

    تازه ۵ صبح هم باید توزیع می شد به هزار بدبختی کار می کردیم ماشین های آن زمان دارای نوردهای ژلاتینی بودند. به همین علت تابستان ها زمانی که هوا گرم می شد یک مقدار که با ماشین کار می کردیم نوردها شل می شدند به همین علت باید مدتی را صبر می کردیم تا نوردها خنک شوند. بعضی اوقات نیز مجبور بودیم خودمان نوردها را در چاپخانه ها می ریختیم. آن زمان کارگری چاپخانه خیلی کار سختی اما به اعتقاد بنده در زمان حال کارگران از وضعیت بسیار بهتری برخوردارند. به نوعی آقایی می کنند.

    محمد ابراهیم صبوریاتحادیه سراسری و مسائل پیش آمده

    در ادامه از محمد ابراهیم صبوری درباره روند تشکیل اتحادیه سراسری که چندی پیش خبر آن منتشر شده بود پرسیدم. در جواب می گوید: نمی دانم چرا هر وقت چاپخانه های سراسر ایران می خواهند یک اتحادیه و یک انسجام بگیرند به هر طریق با مشکل روبرو می شوند مسلماً اگر یک اتحادیه سراسری شکل بگیرد راحت تر می توان به بررسی مشکلات این صنعت پرداخت. البته باید به این نکته توجه داشت که در تشکیل ساختار این اتحادیه باید از تمامی اعضای اتحادیه های مختلف جهت همکاری دعوت به عمل آید.

    حال که بحث مشکلات پیش آمد در ادامه از او درباره مشکلات این استان پرسیدم. در استان ها مشکلات زیادی است که از جمله آن ها نداشتن مواد اولیه مناسب در زمان مشخص. به عنوان مثال یک چاپخانه تهرانی هر وقت سفارش کاری داشته باشد کاغذ و مقوا یا مرکب یا هر چیز دیگری که بخواهد به راحتی به دست می آورد. به عنوان مثلاً اگر چاپخانه دار برای یک کار مقوای ۳۵۰ گرمی می خواهد به مغازه ای در ظهیرالاسلام زنگ می زند و به اندازه سفارش، مقوا می گیرد و با یک تلفن جنس دلخواه را جلو درب چاپخانه اش تحویل می گیرد.

    ولی در شهرستان ها این خبرها نیست. در شهرستان ها انواع و اقسام مقوا، کاغذ و لوازم چاپ باید در چاپخانه موجود باشد و اگر ماشینی خراب شود باید زنگ بزنند تهران و با هزار و یک بدبختی قطعه بگیرند و بعد از این همه دردسر تازه باید به دنبال متخصص گشت که در کارش وارد باشد. تمام این مشکلات یک طرفه قضیه است و نکته جالب اینجاست که با تمام این احوالات و با این همه هزینه های هنگفت قیمت خدمات چاپی به اندازه ۱۰ – ۱۵ سال پیش است.

    امروزه به علت عدم نظارت صحیح بسیاری از کانون های تبلیغاتی با گذاشتن یک ماشین کپی پرینت اقدام به پذیرش کارها زیرقیمت می کنند و از این طریق موجبات ورشکستگی بسیاری از واحدهای چاپی را به وجود می آورند.

     

     سخن آخر

    از تمام استادهایی که برای من زحمت می کشیدند کمال تشکر و قدردانی می کنم کسانی که می خواهند وارد کار چاپ شوند باید این کار و حرفه را دوست داشته باشند تا ترقی کند در غیر این صورت وقت خودشان را تلف نکنند. این کار عاشق می خواهد.

    منتشر شده در شماره ۷۷نشریه چاپ و نشر – اردیبهشت ماه ۱۳۹۰

    محمد ابراهیم صبوری

    مقاله قبلیساعات اجرای طرح ترافیک پس از ماه رمضان
    مقاله بعدیصفر تا صد حرفه کوچینگ

    یک پاسخ بدهید

    لطفا نظر خود را وارد کنید
    لطفا نام خود را اینجا وارد کنید
    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.