مجموعه چاپ مهیار؛ کارگروهی که از اتحاد و یکدلی بربیاید می تواند مفتاحی برای توسعه و ارتقا باشد. ریشه ی بسیاری از ایستایی ها و مشکلات امروز صنعت ما هم همین عدم اتحاد و ناهماهنگی ها است. لازم به مثال زدن از بیرون نیست، اگر شما در همین صنف چاپ خودمان نظاره کنید خواهید دید که هر جا برادری و کارگروهی وجود داشته مجموعه رشد یافته است.
برادران حاجیلو در مجموعه نقش الماس موفق هستند چراکه با برادری و تقسیم کار درست توانسته اند توازن خوبی برقرار کنند و هرکدام به فراخور استعداد و توانایی اش در خدمت گروه بوده و منجر به اعتلای کلی کسب وکار شده است. این روحیه همدلی و همکاری آن ها بوده که به تیم نقش الماس هم تسری یافته و امروز ما را با یک مجموعه سرآمد، یکدست و موفق روبرو کرده است.
کیان چاپ هم از مجموعه های موفق دیگری است که توسط دو برادر (هادی و مجید اسماعیل زاده) اداره می شود. نامی نقش، کیانیکو یا سررسید آزاده (برادران حدیدی) هم به همین صورت اداره می شوند و دیده ایم که همگی با صلابت و قدرت در حال توسعه و پیشرفت هستند. از طرفی بسیاری از مجموعه ها را نیز سراغ داریم که به خاطر عدم همکاری و اتحاد از هم پاشیده اند و یا اگر هنوز هم به صورت جداگانه فعال اند هرگز به اقتدار روزهای اتحاد خود نیستند.
تاریخچه مجموعه چاپ مهیار هم به همین صورت با اوج و حضیض همراه بوده است، با این تفاوت که بعد از مدتی ما نقط هضعف و سد راه را تشخیص دادیم و خیلی زود در پی حل مشکل برآمدیم؛ موفقیت خود را در گرو اتحاد دیدیم و همدلانه همکاری دوبار همان را از سر گرفتیم.
تحصیل چاپ
سال ۱۳۸۴ من و دوستم آقای فروتن دوره ی دانشجویی را می گذراندیم، ما هر دو در هنرستان چاپ تحصیل کرده بودیم و دیپلم و بعد از آن فوق دیپلم و لیسانس این رشته را گذراندیم (البته بعدها من کارشناسی ارشد MBI را هم اخذ کردم).
من تاکنون کسی را ندیده ام که این گونه از دبیرستان تا کارشناسی را در رشته چاپ گذرانده باشد و بعد در شغل مربوط به آن هم مشغول به کار شود. ما از عنفوان نوجوانی و در سن ۱۵ سالگی به یادگیری و تحصیل در رشته چاپ پرداختیم و در کنار آن نیز در این رشته کار کردیم و علم آموزی خود را با تجربه عملی همراه کردیم.
تحصیل به همراه کار در آن روزهای جوانی و شور برای ما مشغله ی سنگینی به حساب نمی آمد. حضور در چاپخانه ها و آزمودن آموخته ها چون تفریحی بود که جوانی ما با آن گذشت و پشیمان هم نیستیم چراکه کارهای همان دوران بود که بعدها ما را به زبدگی رساند و موفق کرد.
من در آن سال ها در بخش بازرگانی، فروش مرکب و تهیه ملزومات فعالیت داشتم و در شرکت فرابنفش و نزد مهندس خسرو مرادی به کار مشغول بودم. مهندس مرادی استاد دانشگاه ما بودند که بعد از آشنایی، من به عنوان کارمند در بخش فروش مجموعه ایشان به کار مشغول شدم.
راه اندازی کار مستقل
دقیقاً یادم می آید که یک روز برای گذران اوقات فراغت در منزل آقای فروتن جمع بودیم و با پلی استیشن وان بازی می کردیم. آقای فروتن از مشهد در تهران دانشجو شده بود و منزلی را کرایه کرده و مثل من هم زمان با تحصیل به کار اشتغال داشت. من و یکی دیگر از دوستان در خانه ی او مهمان بودیم و حرف بر سر کار شد که آقای فروتن گفت در جایی کار می کند که چند ماه است به او حقوق نداده اند، با این حرف جرقه ای در ذهن من زده شد.
من که خودم در این صنف فعالیت داشتم و مترصد فرصتی برای راه اندازی کاری مستقل بودم به ایشان پیشنهاد دادم حالا که اوضاع کاری اش این گونه است بیاید برای خودمان کار کنیم که لااقل اگر پولی بابت آن دریافت نمی کنیم، دل خوش باشیم که تجربه شخصی به دست می آوریم و در آتیه برای خودمان اعتبار ذخیره می کنیم.
من، آقای فروتن و دیگر دوستی که در آنجا حاضر بودند هم پیمان شدیم و بنا شد به نزد پدر من که سرهنگ بازنشسته بود و دفتری برای خدمات نگهبانی محل داشت برویم و در ساختمان او یک اتاق را به عنوان دفتر کار کرایه کنیم. من در آن زمان مقداری پول داشتم اما چون دوستان دیگر آورده ای به آن اندازه نداشتند و بنا بود همگی از صفر شروع کنیم من نیز همان کار را کردم و به این طریق درصد بندی شراکت ما کاملاً متوازن شد.
دوست دیگر من و آقای فروتن به خاطر مشکلاتی نتوانست همکاری اش را با ما ادامه دهد و درنهایت ما به این نتیجه رسیدیم که دونفری این کار را آغاز کنیم. نزد پدرم رفتیم و ایشان را از تصمیم خودآگاه کردیم و گفتیم که ما دو نفر هرکدام ۴۰ درصد از این مشارکت را در اختیار می گیریم و به خاطر دفتری که شما در اختیار ما می گذارید ۲۰ درصد سهام باقی مانده را نیز به شما اختصاص می دهیم.
ما ابتدای کار بودیم و واقعاً با دست خالی شروع کرده بودیم؛ پدر من هم می دانست که ما داریم ۲۰ درصد از هیچ را به او پیشنهاد می دهیم اما چون می خواست ما با بازار کار آشنا شویم و از جوانانی باپشتکار پشتیبانی کند با این وضعیت موافقت کرد و به این ترتیب کار ما به شکل رسمی آغاز شد.
یک اتاق، یک میز، یک تلفن و چند صندلی در اختیار ما قرار گرفت که همه نیز متعلق به پدر من بود و ما فقط روی بازاریابی و پشتکار خود حساب کرده بودیم. البته من در آن زمان چند کار دیگر هم انجام می دادم، در شرکت پیش رسانه نزد آقای مجید خسروی فعالیت داشتم -که کتاب راهنمای مدرن صنعت چاپ را منتشر کردیم- و آمارگیری های مربوط به صنعت چاپ را انجام می دادیم که توسط آقای ذکایی به چاپ می رسید.
همچنین هنوز فعالیتم در بخش فروش فرابنفش را ادامه می دادم و با این احتساب دفتر کار جدید به عنوان شغل سوم من به حساب می آمد. تازه یک سال بعد از آن بود که به همراه آقای مسعود فرشی فرید شرکت بازدید را هم راه اندازی کردیم.
این استعداد من بود که ایده های خوب را شناسایی می کردم و بااخلاقی که داشتم از تیم ورک استقبال کرده و به این طریق کارها به سرعت راه خود را پیدا میکرد و شروع میشد. من در بطن فعالان صنعت چاپ کار میکردم و این باعث شده بود دوستان زیادی در این صنف داشته باشم و آشنایی خوبی با همه سطوح این صنعت پیدا کنم که به من کمک میکرد فعالیت گسترده و همه جانبه ای در آن داشته باشم.
کار مستقل ما شروع شده بود و من در کنار دیگر کارها همواره به فکر اعتلای آن بودم و از هر فرصتی که حس میکردم در موفقیت ما مؤثر است استقبال میکردم. جستجو برای یافتن سفارش ادامه داشت و حدود یک سال و نیم ما فقط از پس هزینه های ابتدایی کار از قبیل پرداخت پول بنزین، کرایه منزل و قبض موبایل برمی آمدیم اما امیدمان را از دست ندادیم و همان زمان بود که اولین سفارش بزرگ به ما سپرده شد و آینده کاری ما را مشخص کرد.
یک روز به طور اتفاقی با ماشین توزیع محصولات شرکت میهن روبرو شدیم و از متصدی آن کارهای چاپی این شرکت را جویا شدیم. او به ما گفت مصرف عمده شان دسته فاکتورهای کاربن لس است و ما برای ارتباط گیری با این شرکت یک برگه از او گرفتیم که شماره تماسی روی آن درج شده بود.
آن شماره ارتباط ما با میهن را شکل داد و از طریق همان به مدیر تدارکات این شرکت بزرگ و نامی رسیدیم. ما بارها به دفتر و کارخانه این شرکت مراجعه کردیم و با سماجت به دنبال اخذ سفارش از آن ها بودیم. درست به یاد دارم که یک روز پنجشنبه حدود ساعت ۱۵ بود که مدیر تدارکات میهن با ما تماس گرفت و گفت ۲۰۰ دسته فاکتور سه نسخه ای را برای صبح شنبه هفته ی پیش رو نیاز دارد. آنها این کار را کرده بودند تا ما را امتحان کنند و مطمئن شوند که چاپخانه دار هستیم و توان انجام سفارش های بزرگ را داریم.
ما اوزالید کار را داشتیم و به سرعت با پرینتر hp که در اختیارمان بود کارهای اولیه را انجام دادیم. سپس به یک لیتوگرافی رفتیم و با اصرار زینک کار را همان شب گرفتیم. آشنایی من با چاپخانه داران اینجا به کارمان آمد چراکه در ساعات تعطیلی کمتر چاپخانه ای حاضر به انجام کار می شد. ما چاپخانه ای را در شهریار پیدا کردیم و آنهم وقتی اصرار کردیم و پیشنهاد دادیم که خودمان هم به او کمک می کنیم قبول کرد و ما پنجشنبه شب به کار مشغول شدیم و تا صبح چاپ کردیم و در جمعه هم شماره زدیم، ترتیب کردیم و صحافی را انجام دادیم.
این سفارش در زمانی روی داد که دست ما واقعاً خالی بود و وضعیت به منوالی بود که ما حتی از پول حملونقل سفارش ها هم نگذشتیم. من آن موقع یک پرشیا داشتم، کارهای چاپ شده را در صندوق عقب آن جا دادیم و صبح شنبه به کارخانه میهن رفتیم. چون آنها مرا می شناختند ما یکی از دوستان را جلو انداخته ایم که بار را تحویل داد و ۴۰ هزار تومان بابت حملونقل آن دریافت کرد که در واقع پول ناهار آن روز ما را تأمین کرد.
همان روز مدیر تدارکات با ما تماس گرفت و گفت که ما شما را به عنوان یک چاپخانه مستقل شناسایی کردیم و می خواهیم سفارش های چاپی میهن را از این پس به شما واگذار کنیم. ما آن موقع با اسم ترام چاپ کار می کردیم و چاپخانه ای در کار نبود اما رفاقت، همت، اتحاد و انگیزه وجود داشت و این ها کار ما را جلو می برد.
سفارش های میهن آغازگر کار بود و ما در مدت زمان کوتاهی موفق شدیم به میزان معتنابهای از سفارشات دست پیدا کنیم. کار با این منوال ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۸۹ تصمیم بر آن شد که هرکدام از ما به سراغ کار مستقل خود برود و با این انتخاب بود که شراکت چند ساله ی موفق ما به پایان خود رسید.
کمی بعد از جدایی ما بود که اولین شوک ارزی در زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد به بازار وارد شد و پیرو آن کار بازرگانی من که تا آن روز باقدرت پیش می رفت به مشکل برخورد. من مشتریان عمدهای چون پیک برتر، نقش الماس، دیدگاه سیما، اندیشه برتر و مجموعه های مطرح دیگری داشتم که برای آن ها زینک، مرکب و سلفون را مستقیماً از چین وارد می کردم.
آن موقع من مدیرعامل بازدید بودم و این یک فکر بکر بود که ما در حین برگزاری تور گردشی- سیاحتی خود با صنف و فعالان نزدیکی بیشتری پیدا می کردیم و نیازهای آن ها مبنی بر ملزومات و دستگاه های چاپ را مرتفع می کردیم.
وقتی واردات و بازرگانی به بن بست خورد من که با کارآفرینان خوشفکر و بزرگی مراوده داشتم نیاز بازار را سنجیدم و به فرم عمومی و چاپ فاکتور رسیدم و با توجه به سابقه فعالیت در این رسته دوباره آن را به عنوان کار اصلی خودم برگزیدم؛ با این تصمیم بود که مجموعه چاپ مهیار متولد شد. اصالت ما به روستای مهیار برمی گردد که در اصفهان واقع شده اما لهجه ای نزدیک به لری شیرازی دارد، ادامه فامیل خود من هم مهیاری است و از این رو نام مهیار را برای کار خود برگزیدم.
کار مجموعه چاپ مهیار در سال ۱۳۸۹ با یک ماشین GTO تکرنگ آغاز شد و ما مغازه کوچکی در زیر راه پله طبقه منفی دو برج بهارستان، به عنوان دفتر اخذ سفارش خود راه اندازی کردیم. فعالیت ما شروع شده بود اما هنوز کار فرم عمومی عام نشده و شاید حدود سه یا چهار ماه هیچ فرمی بسته نشد و کار ما به سفارش های محدود هفتگی خلاصه شده بود. کار کم بود اما من به درستی راه ایمان داشتم و این باعث شد رفته رفته به جاهای بهتری برسیم و سفارش هایمان زیاد و زیادتر شود و تبدیل به یک مجموعه منظم شویم.
مهیار نام خود را روی زبان ها انداخت بود که جناب فروتن هم از سوی دیگر آرمه را بنیان گذاشت. فکر کار روی فرم عمومی فاکتورها مربوط به هر دوی ما بود و ایشان هم دقیقاً به اندازه من محق بود که از این ایده بهره برداری کند.
تحصیلات، تجربه و دایره دانستنی های ما از این رسته به یک اندازه بود، منتها آقای فروتن چون از همان ابتدا بیشتر در کارهای فنی مجموعه مشارکت داشت در این بخش حرفه ای بود و من که بیشتر با بازار در ارتباط بودم، بخش روابط عمومی و بازاریابی خوبی داشتم. کارگرها و ماشینچی ها هرگز نمی توانستند برای جناب فروتن بهانه بیاورند چراکه خودش از صفرتا صد کار را می دانست اما این دقیقاً در مورد من برعکس بود، کافی بود کسی گناه کار اشتباه را به گردن ماشین بیندازد و من به راحتی این دستاویز را قبول کنم.
این ویژگی های فردی هرکدام از ما به مجموعه تحت مدیریتمان هم تسری پیداکرده بود به شکلی که مهیار در بازاریابی و فروش و آرمه در کیفیت کار نامبر وان بود. اعتراف می کنم که خروجی مهیار واقعاً کیفیت پایینی داشت و بعضاً با بدقولی همراه بود و عمدتاً مشتریان یک بار و برای همیشه ما را آزموده و رها می کردند، منتها آن قدر در بحث بازاریابی و تبلیغات خوب عمل می کردیم که به سرعت دیگرانی جایگزین مشتریان سابق ما می شدند.
آرمه اما مشتریان کم ولی ثابتی داشت که البته عمده مشتریان ناراضی ما هم به سمت آن ها می رفتند و بدین ترتیب هر یک از دو مجموعه نقطه قوتی داشت که نقطه ضعف دیگری محسوب می شد.
هرگاه ما خیلی خوب بودیم، آرمه ضعیف بود و هرگاه آن ها در نقطه قدرت بودند، مهیار رو به تضعیف بود. کارها به این منوال به انجام می رسید و بالاخره هر کس کار خود را می کرد و هرکدام از ما بخشی از بازار را در اختیار داشت تا اینکه در نهایت به سال ۱۳۹۵ و بعد از حدود شش سال جدایی هردوی ما به این نتیجه رسیدیم که برای ارتقا و قدرتمند شدن باید متحد شد و مثل سابق برادرانه کار را ادامه داد.
قصه ی دوباره به هم رسیدن ما خیلی جالب و شاید باورنکردنی باشد، ماه مبارک رمضان بود که من به صورت اتفاقی آقای فروتن را در مسجد دیدار کردم، ایشان علاوه بر دوستی با خواهر من ازدواج کرده بودند و ما فامیل محسوب می شدیم؛ در جمع های خانوادگی هم بارها همدیگر را دیده بودیم اما چون هر دو رقیب کاری مستقیم هم محسوب می شدیم بیشتر حرف ها و مراودات ما عمومی و خانوادگی بود و خارج از بحث کار صورت می گرفت.
اما نمی دانم به خاطر تقدس آن جایگاه یا چه چیز دیگری بود که هر دوی ما در آن لحظه حس غرور را کنار گذاشتیم و ناخواسته بحث کار را پیش کشیدیم و همان جا بنا را بر این گذاشتیم که دوباره دست برادری بدهیم و این بار باقدرت تر از پیش کار را ادامه دهیم. این پیشنهاد من بود و ایشان هم به سرعت از آن استقبال کرد و به این شکل هر دوی ما منتفع شدیم و بیشترین ضرر را مجموعه چاپ و نشر و شما کردید که دو آگهی تان به یکی کاهش پیدا کرد.
پیرو این تصمیم چاپخانه ها و دفاتر ما یکی شد و چون مهیار در فضای مجازی، برندسازی و بازاریابی بهتر عمل کرده بود و شناخته شده تر به نظر می رسید به این نتیجه رسیدیم که نام مهیار روی کسب وکار مشترک ما گذاشته شود.
این هم جالب بود که در ابتدای یکی شدن دو مجموعه وقتی بنا به استعدادها چاپخانه و کارهای فنی به جناب فروتن سپرده شد و کارهای دفتری و بازاریابی را من عهده دار شدم و نام واحد مهیار بر مجموعه ما گذاشته شد، وقتی با مشتریان آرمه که بعضاً مهیار را هم آزموده بودند تماس می گرفتیم می گفتند که از کار مهیار راضی نیستند و با آرمه همکاری دارند. خلاصه مدتی طول کشید تا ما بتوانیم به مشتریان ثابت کنیم این مجموعه ها یکی شده اند و کیفیت مهیار از این به بعد تضمین شده است.
مجموعه چاپ مهیار این بار باقدرت و اتحاد خلل ناپذیر به بازار وارد شد و ما توانستیم در همین دو سال بعد از ادغام به پیشرفت های خوبی برسیم. امروز قریب به ۵۰ نفر فقط در کارگاه ما مشغول به کار هستند. این تصمیم باعث شد که هرکدام از ما با فکری بازتر حواس خود را روی کار و مأموریت اصلی خود متمرکز کند و به این ترتیب به بهترین بهره وری ممکن برسیم. کار ما به معنای واقعی متحدانه است و می تواند مصداقی برای کار گروهی قرار بگیرد.
سال ۱۳۹۵ و در آن ادغام دو مجموعه، ما روی هم رفته سه دستگاه GTO در چاپخانه داشتیم اما اکنون که من با شما صحبت می کنم دو دستگاه چهار رنگ، پنج دستگاه دو رنگ، هشت دستگاه تک رنگ، سه برش و هشت ترتیب کن در سایت کارگاهی ما مشغول به کار هستند.
این حجم از دستگاه های GTO که همه فعال هستند و در حال شماره زنی، هر بیننده ای را به تعجب وا می دارد و مکانیک ها و سرویس کارهای دستگاه ها که بعضاً به اقصی نقاط جهان هم مسافرت داشته اند بارها اذعان کرده اند که در کل زندگی حرفه ای شان با چنین حجم انبوهی در هیچ جای دنیا مواجه نشده اند.
این نظم و ترتیب در کنار کیفیت مثال زدنی و بی نظیر مهیار مرهون زحمات جناب فروتن است که به جرئت می توان گفت از زبدگان و حرفه ای های رسته ی چاپ محسوب می شوند و مهیار با تکیه بر توانایی های اجرایی ایشان است که توانسته به موفقیت روزافزون در کار دست پیدا کند. علاوه بر تلاش ها و اتحادی که مجموعه چاپ مهیار را به یک باره ارتقا داد می توان سابقه من در حوزه بازرگانی را نیز مزید بر علت پیشرفت و توسعه سریع مهیار دانست.
من تمامی تجربیات سالیان متمادی کار در حوزه بازرگانی خود را در اختیار مجموعه گذاشتم و در تأمین ملزومات و مواد مصرفی به طریقی عمل کردم که تاکنون هیچ گاه خط تولیدی مهیار با کمبودی از این بابت مواجه نشده است. کشورهایی چون کره، چین، ژاپن، هند یا ترکیه از کشورهایی هستند که با توجه به سابقه و مراودات قبلی من در کسوت بازرگانی، به عنوان منابعی برای تأمین مایحتاج مهیار مطرح هستند.
تأمین مواد اولیه در این روزها خود به یکی از معضلات صنعت چاپ تبدیل شده و بسیاری از مجموعه های بزرگ و شناخته شده را با مشکل مواجه کرده اما همان طور که گفتم مهیار با توجه به سابقه ما در حوزه بازرگانی و دوراندیشی مدیرانش از این قاعده مستثنا بوده و توانسته ضمن تهیه مواد موردنیاز خود، کنترل خوبی هم روی قیمت گذاری سفارش ها داشته باشد.
مجموعه چاپ مهیار در بیست و پنجمین دوره از نمایشگاه چاپ بسته بندی و ماشین آلات وابسته که در همین ماه گذشته (آذرماه) برگزار شد از این مزیت خود به عنوان تبلیغ استفاده کرد و اعلام شد که برخاف جهت تمامی گرانی ها، این مجموعه کلیه خدمات خود را بین یک تا ۱۵ درصد ارزان تر از سطح بازار ارائه می دهد.
بسیاری این کار ما را در چنین وضعیتی دیوانگی خواندند اما این کار دقیقاً اندیشیده شده است و به سبک تمام کسب وکارهای پیشرو، برای به دست گیری بازار و بالا بردن سفارش ها انجام شده است. وقتی شما کار بیشتری را با قیمت پایین تر انجام می دهید، شمار کارها افزایش یافته و درنتیجه سود نهایی بالاتر خواهد رفت و این مدلی است که بازار کشورهایی چون چین سال ها آن را سرمشق خود قرار داده اند و می بینیم که همواره هم در حال پیشرفت و توسعه هستند.
سالیان پیش ما اگر برنامه تخفیفی داشتیم برای به دست آوردن سفارش دهندگان بازار بود اما امسال این کار را برای مشتری کردن چاپخانه ها به انجام رساندیم. چاپ فاکتورها در شکل فرم عمومی کار تخصصی مهیار است اما بسیاری از چاپخانه ها علی الخصوص برای مشتریان ثابت خود این نوع از سفارش ها را نیز به انجام می رسانند که با توجه به دستگاه ها و عدم تطبیق این کار با دیگر سفارش هایشان، چاپ فاکتورهای کاربن لس برای آن ها کاری وقت گیر و پر مرارت می شود که صرفه مالی هم ندارد.
مجموعه چاپ مهیار با این پایین آوردن قیمت کاری کرده که چاپخانه با کمترین محاسبه متوجه میشود که کار عاقلانه سپردن چنین سفارش هایی به مجموعه چاپ مهیار است.
سابق بر این چاپخانه داران سنتی ما نگاهی از بالا به پایین داشتند و مشتری هم مجبور بود برای انجام کار خود پیرو سیستم چاپخانه ها باشد، اما اکنون این معادله به کلی متفاوت شده است. امروز نسل جدید و جوان چاپ، با یک بازار رقابتی روبرو هستند که برای بقا در آن باید از شگردهای مدیریتی روز دنیا بهره برد و با توسل به شیوه های بازاریابی سهم خود از بازار را حفظ و افزایش داد.
امروز این مدیران هوشمند هستند که سرنوشت یک مجموعه را مشخص می کنند، در چنین اوضاعی انتخاب اشتباه می تواند آخرین انتخاب محسوب شود و به راحتی یک مجموعه را از بازار کار حذف کند.
بخش خصوصی کشور به خصوص در چنین روزهایی به حمایت دولت نیاز دارد اما متأسفانه آنچه می بینید نه تنها حمایت نیست بلکه رقابت و کارشکنی است. علاوه بر مشکلات مالیات و دارایی و نبود مواد اولیه و مسائلی که سال های متمادی است صنعت چاپ کشور با آن دست و پنجه نرم می کند، رقابت بخش دولتی با خصوصی از آن دست مقولاتی است که سرمایه گذار خصوصی را به ورطه نابودی کشانده است.
امروز در کار خود ما این چاپخانه های دولتی بانک ها هستند که سیطره همه جانبه ای روی بازار چاپ فاکتور کاربن لس دارند و مجموعه هایی چون ما را تحت فشار قرار داده اند. آن ها از پشتوانه مالی و دسترسی راحتی که به مواد اولیه دارند سوءاستفاده کرده و بازار کار را به سمت خود سوق داده اند.
از طرفی نام بانکی که آن ها زیر لوای آن فعالیت می کنند اعتبار و بهتر است بگویم اجباری را برای دیگر بانک های خصوصی و نیمه دولتی ایجاد می کند که عملاً سفارش ها را به سمت آن ها گسیل کرده و مجموعه های خصوصی چون مهیار را به پرکننده ثانویه بازار و پوشش دهنده سفارش های کوچک تبدیل کرده است.
ما و مجموعه های دیگر خصوصی درواقع سرریز سفارش های این مجموعه های دولتی را به انجام می رسانیم. این نوع عملکرد راه رسیدن ما را به جایگاهی که مستحق آن هستیم سد می کند.
بارها شده که ما در مناقصات قیمت پایین تری داده ایم اما سفارش در نهایت به چاپخانه های دولتی اختصاص پیداکرده است. خواهش من از مسئولان این است که طبق شعارهای خود از بخش خصوصی حمایت کنند و برای کمک به صنعت چاپ کار چاپخانه های دولتی را به انجام سفارش های ارگان مربوط به خودشان محدود کنند.
یک مسئله دیگر بحث واردات ملزومات و شرایط جدید مترتب بر گمرک و واردات است. ما برای پوشش به نیازهای خود درخواست ارز نیمایی کردیم و باکارت بازرگانی که از قبل اخذ کرده و با آن کار می کردیم برای ثبت سفارش به اتاق بازرگانی مراجعه کردیم.
همه چیز درست بود اما آنها ایراد گرفتند که شما سابقه واردات کاغذ ندارید و بنا بر قوانین جدید نمی توانید به این کار مبادرت کنید. ما توضیح دادیم که تاکنون چاپچی بوده ایم و واردات ما بیشتر مختص به دستگاه ها و ملزومات دیگری چون مرکب چاپ بوده و اکنون به اجبار اوضاع تصمیم به واردات کاغذ گرفته ایم. خوشبختانه آن ها با تحقیقاتی که به انجام رساندند با این ادعای ما موافقت کردند، اما فاکتورهای فروش رسمی مجموعه را خواستار شدند.
آن ها فاکتورهای ما را بررسی کردند و بعد از آن گفتند که بر اساس تحقیقات و برحسب میزان فاکتورهای شما که بخش عمده آن خدماتی بوده با واردات دو تن کاغذ توسط شما موافقت می شود. ما توضیح دادیم که این میزان نهایتاً مصرف یک تا دو هفته مجموعه ما است اما متأسفانه جواب همان بود و کار به بن بست خورد.
به نظر من به طورکلی این نگاه و ابزار سنجش اشتباه است چراکه امکان دارد من قبلاً تعداد ماشین کمتری داشته ام و فاکتورهایم بنا بر آن تنظیم شده است اما حالا که تعداد آن بیشتر شده، مصرف من هم بالاتر رفته و این مسئله مهمی است که در این بررسی ها نادیده گرفته شده است.
کار به این صورت است که واردات کاغذ انحصاری می شود و ما مصرف کنندگان باید تابع عرضه کننده باشیم. آنها کاغذ را با دلار ۴۲۰۰ تومانی وارد کردهاند و بعد فاکتور رسمی ۵۲۰۰ تومانی به ما می دهند و از آنطرف ۱۰ هزار تومان از ما دریافت می کنند! اگر کسی هم اعتراض کند صدایش به جایی نمی رسد و تازه مغضوب می شود و دفعه بعد تاجر به او کاغذ نمی دهد و کار او می خوابد. جالب اینجا است که همه هم از این وضعیت اطلاع دارند و هیچکس عکس العملی نشان نمی دهد!
اتحاد و همدلی رمز موفقیت مجموعه چاپ مهیار
مهیار اما با تمام این مسائل باز هم با تکیه بر اتحاد و همدلی پیش می رود و به سهم خود در کنترل قیمت بازار چاپ می کوشد. ادغام ما توانست نقاط ضعفمان را پوشش دهد و به مهیار قدرتی مضاعف برای دنبال کردن خط توسعه خود بدهد.
چند وقت پیش در یک نشست خانوادگی پدرم از وضعیت کار ما می پرسید و وقتی از نتایج مثمر ادغام باخبر شد ابراز خوشحالی کرد و به شوخی از سهام خود در شرکت ما سراغ گرفت. من به این فکر می کنم که واقعاً اگر آن روز پدرم دفتر کارش را به ما نمی داد.
این کار در همان ابتدا با شکست مواجه می شد اما او با سعه صدر مکان خود را حدود دو سال کاملاً رایگان و بدون هیچ چشم داشتی در اختیار ما گذاشت و بسیاری از هزینه های جانبی کار را نیز به عهده گرفت و غیر از تشویق و انگیزه بخشی هیچ بازخوردی به ما نداد. امروز کاری که با هیچ شروع شده بود به بار نشسته است و سهام هیچ او اکنون چند صد میلیون میارزد؛ چند صدمیلیونی که در برابر بزرگواری و عطوفت این مرد هیچ است.
من همیشه از خدا می خواهم که مرا نیز به صفات نیکوی پدرم مزین کند چراکه احساس خودم نسبت او را تجربه کرده ام و دوست دارم فرزند من هم نسبت به من همین احساس را داشته باشد.
اتحاد آن چیزی بود که بعد از فرازها و فرودهای مکرر ما را به مقصد رساند. من در پایان این گفت وگو به تمام کسانی که برای شروع کار مستأصل هستند پیشنهاد می کنم توکل کنند و کاری را که گمان می کنند درست است به انجام برسانند. من هنوز هم جوان به حساب می آیم اما همواره از دیدن جوانانی که خالی بودن دست و پدر بدون سرمایه شان را مسبب بیکاری خود می دانند متأثر می شوم.
مجموعه چاپ مهیار هرچه که هست یک مجموعه خودساخته است که واقعاً از صفر شروع کرده و تنها با تکیه بر دانش و پشتکار پیش رفته است. اگر شما هم صاحب این صفات هستید پیشنهاد می کنم هر چه زودتر کار خود را آغاز کنید و از هیچ چیز واهمه نداشته باشید. شما توکل کنید و با همدلی و اتحاد پا در راه بگذارید، وقتش که برسد همه چیز خود به خود درست می شود.
نویسنده: میلاد حاتمی لندی
منتشر شده در شماره ۱۶۸ نشریه چاپ و نشر – دی ماه ۱۳۹۷