ماهیت استراتژی
نویسنده: شیرین داراپور، کوچ حرفهای کسبوکار و راهبری
همه ما کلمه استراتژی را شنیدهایم و بارها دانسته یا ندانسته از آن در فضای کسبوکار و حتی زندگی شخصی خود استفاده کردهایم ولی تا به حال به این فکر کردهاید که این عبارت از کجا و چطور وارد زندگی و کسبوکار ما شده است (؟) و تا چه اندازه تعریف ما با واقعیت مفهوم استراتژی نزدیک است؟
ماهیت استراتژی
استراتژی حوزهای نسبتاً نوپا است که در سالهای اخیر یکی از پرطرفدارترین و کاربردیترین ابزارهای مدیریتی شناخته شده که از دید سازمانها تأثیر چشمگیری در توفیق کسبوکار آنها داشته است. به دلیل گستردگی و چندبعدی بودن این مفهوم هنوز برای تعریف واژه استراتژی اجماعی بین صاحبنظران این حوزه وجود ندارد و شاهد تعاریف بسیاری در این زمینه هستیم ولی در نهایت مفهوم کلی تمام این تعاریف این است «ماهیت استراتژی یعنی مجموعهای از انتخابهای یکپارچه برای پیروزی در فضای کسبوکار». از این رو بسیار لازم است تا درک صحیحی از استراتژی و اجرای آن در سازمانها ایجاد شود.
در بسیاری سازمانها بهتر انجام دادن کارها یا تعالی عملیاتی را استراتژی مینامند. برای مثال اقداماتی مثل آموزش و توسعه منابع انسانی، بهبود سیستم ارتباط با مشتریان، تبلیغات و بازاریابی و… را به عنوان برنامهریزی استراتژی بهحساب میآورند، اگرچه این اقدامات منافعی را برای سازمانها در بردارد ولی استراتژی محسوب نمیشود و صرفاً یک بهینهسازی یا تعالی عملیاتی سازمانی هستند.
بهطور خاص استراتژی مجموعهای یکپارچه از انتخابهایی است که بهطور منحصربهفرد جایگاه شرکت را در صنعت مشخص میسازد تا از این طریق به خلق مزیت رقابتی پایدار و ارائه ارزش برتر نسبت به رقبایش بپردازد. استراتژیها فعالیتهایی هستند که خروجیهای منحصربهفرد دارند و دارای خاصیت اهرم هستند. ویژگی اهرم این است که اگر A واحد نیرو به آن وارد کنیم بهاندازه ۱۰ A نیرو یا خروجی به ما میدهد؛ بنابراین مثابه اهرم عمل کردن خاصیت اصلی یک استراتژی است که میتواند فرآیند رشد یک کسبوکار را متحول کند و در یک صنعت مشابه، از سازمانی به سازمان دیگر کاملاً متفاوت باشد. ماهیت استراتژی
اگر به توضیحات شماره قبل و پیدایش مفهوم استراتژی از کتاب هنر جنگ سان تزو برگردیم استراتژی را حتی میتوانیم به این صورت نیز تعریف کنیم که چطور میتوانیم با یک لشکر ۱۰۰ نفره بر یک لشکر ۱۰۰۰ نفره غلبه کنیم و برگرداندن معنای آن در کسبوکار این است که چطور یک سازمان با منابع و امکانات مشخص و محدود خود بر شرایط پیچیده، سخت و غیر قابل پیشبینی محیط بیرونی و گاه محیط درونی غلبه کرده و اهداف نهایی سازمان را محقق سازد.
در ذهن بعضی از مدیران واژه استراتژی همراه با واژه بلندمدت بودن تداعی میشود و به همین دلیل در بیشتر مواقع مسائلی که فوریت بیشتری دارد را جایگزین موارد با اهمیت میکنند چون تصور میکنند که تا تحقق استراتژی فاصله و زمان زیادی وجود دارد در صورتی که الزاماً استراتژی بلند مدت نیست یعنی یک استراتژی میتواند در یک افق زمانی کوتاه مدت نیز محقق شود بنابراین نکته مهم این است که اجرای استراتژی آثار بنیادینی روی کل کسبوکار میگذارد چه بلند مدت باشد چه کوتاه مدت و این چرخه ادامه دارد.
یعنی به این صورت نیست که یک استراتژی برای سازمان خود در نظر گرفته و سالها از آن استفاده کنیم بلکه استراتژیها در بازه زمانی مشخصی اجرایی شده و در دل اجرا و با توجه به آنالیزهای درونی و بیرونی سازمان استراتژیهای جدیدی را تولید میکنند. البته این موضوع از صنعتی به صنعت دیگر میتواند متفاوت باشد مثل صنعت نفت و صنعت هواپیمایی که معمولاً از استراتژیهای بلند مدت پیروی میکنند.
در ادامه جالب است بدانید استراتژی فقط در رابطه با اینکه چه کارهایی باید انجام بدهیم نیست بلکه گستره آن شامل اینکه چه کارهایی هم نباید انجام بدهیم نیز میشود؛ مثلاً وارد چه بازارهایی نباید بشویم، در چه مناطق جغرافیایی نباید ورود نکنیم، سمت چه تکنولوژیهایی نباید برویم و از این دست موارد.
استراتژی باید مثل یک چتر، همهی واحدهای سازمانی را دربرگیرد و تلاشها را مثل لیزر، به سمت اهدافی مشخص متمرکز کند بنابراین استراتژی فقط موضوع و دغدغه یک واحد خاص نیست و نیازمند یکپارچگی سازمانی است. استراتژی باید در تمام سطوح سازمان ریشه داشته باشد. گاهی سازمانها استراتژی را در قالب طراحی چشمانداز میبینند در حالی که بیانیههای مأموریت و چشمانداز سازمانی جزئی از استراتژی هستند.
همچنین در برخی سازمانها استراتژی را در پیروی کردن از مدلها و رویکردهای موجود در بازار میبینند. در هر صنعتی برخی ابزارها و فعالیتها مرسوم میشود و بعضی سازمانها بدون تجزیه و تحلیل و مسیر صحیح طراحی سند استراتژیک خود فقط الگوبرداری کرده و به تقلید از رقبای خود میپردازند و از آن به عنوان استراتژی خود نام میبرند.
اشتباه گرفتن این اقدامات با استراتژی به دلیل تصور غلط از ماهیت اصلی استراتژی و عدم تمایل مدیران به تصمیمگیریهای دشوار و دنبال کردن راهحلهای زود بازده است. سازمانهایی که بیش از اندازه به اقدامات عملی بها میدهند تفکر را به حاشیه میرانند و به جای خلق استراتژیهای موفق، مسیرهای ناکارمدی را دنبال میکنند. ماهیت استراتژی
با توجه به شرایط رقابتی حال حاضر، تنها راه ماندگاری و رشد یک سازمان دستیابی به مزیتهای رقابتی است. بدون مزیت رقابتی، ادامه فعالیت و حفظ سهم بازار با دشواریهای اساسی روبرو میشود. استراتژی رویکردی است که برای سازمان مزیت رقابتی میآفریند و پیروزی آن را رقم میزند. پیروزی و موفقیت نقطهی کانونی استراتژی است، البته برای رهبران سازمانهایی که کسب پیروزی را به جای حضور صرف در بازار انتخاب کردهاند.
ادامه دارد…