در کوچه پسکوچههای خیابان فلسطین خانهای گرم و نقلی وجود دارد که مهمانش اینبار کاروان مهربانی بود. این خانه متعلق به مرد هنرمندی به نام سید حسن معافی است که سالها در صنعت چاپ کار کرده و به دقت و امانتداری در کارش شهره است. حاصل دسترنج این مرد نام نیک است و شش پسر رشید که همه در حوزه صنعت چاپ مشغول به کار هستند.
وقتی وارد خانه شدیم با پذیرایی گرم همسر مهربان و فرزندان معافی روبرو شدیم، روز سردی بود اما گرمای آن خانه سرما را از بدنهایمان زدود. نشستیم و پذیرایی شدیم، میزبان گرم و صمیمیمان ( سید حسن معافی ) اندکی از خودش گفت، از نام و نشانش و این مطلب که چه شد که پایش به چاپ سیلک گشوده شد.
عشق به هنر راه را نشانم داد
سید حسن معافی به سال ۱۳۲۰ در تهران متولد شد. مادرش تهرانی الاصل و پدرش اهل شهرستان پهلوی بود. او که دانشآموخته هنرستان است درباره چگونگی ورودش به حوزه چاپ میگوید: من عاشق مینیاتور و خطاطی بودم، این دو هنر را نیز از هنرستان آموختم و به همین دلیل وارد کار چاپ سیلک شدم؛ چراکه به نظرم چاپ سیلک یک هنر بود، با چشم و دست کار میکردیم و همان کار را فیلم میکردیم، ابتدا عکاسی نبود، کاغذهای مومی بود ما آنها را اتو میکردیم و بعد برش میدادیم و از آن طریق میتوانستیم چاپ سیلک را انجام دهیم؛ اما الان دیگر چاپ سلیک هنر نیست بلکه به یک صنعت پرسرعت تبدیل شده است.
وی درباره اینکه چگونه وارد صنعت چاپ شد میگوید: من زمانی که در هنرستان درس میخواندم برای بعضی از تابلوسازها کار طراحی انجام میدادم، خط را هم زیر نظر استاد بوذری کار کردم؛ تابلوسازی کار سختی بود و کنترل کردنش دشوار اما چاپ سیلک مجموعهای بود که میشد کنترل همهجانبه روی آن داشت. با خیلی از تابلوسازها آشنا بودم و برایشان کار انجام میدادم؛ ابتدا هم میخواستم تابلوسازی بزنم و در این حوزه کار کنم ولی از آنجایی که مجموعه بسیار گستردهای است و کنترل کردنش هم دشوار، برای خودم یک مجموعه تخصصی درست کرده و شروع به کار در زمینه چاپ سیلک کردم.
ابتدا برای دیگران کار طراحی میکردم مثلاً خاطرم هست مدتی طراح شرکت لرد بودم و کارهای چاپیشان را انجام میدادم اما کمکم بیرون آمدم و برای خودم شروع به کار کردم. با جناب خمسهپور و تقیزاده خیلی صمیمی بودیم و با همین دو عزیز کار را شروع کردیم. کار چاپ سیلک بهگونهای بود که هرکسی یک قسمتی را گرفت و جلو رفت و کار روزبهروز بهتر شد. یووی به وجود آمد، پیشرفت کرد و باعث شد چاپ سیلک سرعت پیدا کند. آن زمان باید کار را چاپ میکردیم و میگذاشتیم داخل قفسه تا خشک شود ولی الان تبدیل به یک صنعت پرسرعت شده است؛ دستگاه چاپ میزند و کار به سرعت توسط سیستم ماورا بنفش (درمان یووی) خشک میشود.
آغاز کار تولیدی سید حسن معافی
یادم هست وقتی ۳۲ ساله بودم به صورت جدی کار برای خودم را شروع کردم. بعضی شغلها و کارها بهگونهای است که وقتی سمتشان میروید خودشان مسیر را برایتان مشخص میکنند، کار در چاپ سلیک هم برای من به همینگونه بود.
من یک سفر به خارج از ایران داشتم و وقتی برگشتم متوجه شدم باید یک کار تولیدی داشته باشم، به همین دلیل به تولید مارکهای بغل موتورسیکلت پرداختم. بهترین کارها را در این زمینه من و جناب خمسهپور انجام میدادیم؛ ایشان روی جنسهای اصلی هوندا تولید میکرد و من روی جنسهای آزاد که در بازار موجود بود.
من عاشق چاپ سیلک بودم، به نظر من چاپ سیلک هنر بود. همین طور ادامه دادم تا رسیدیم به دوره انقلاب، دوره سختی بود. در این دوره من یکسری جنس داشتم که میفروختم و گذران زندگی میکردم. به همین دلایل بود که سعی کردم در بازار بگردم ببینم مردم به چه چیزی احتیاج دارند.
در آن دوره نفت نبود و زمستان هم سردتر از همیشه از راه رسیده بود، مردم برای جلوگیری از ورود سرما و سوز به خانه نیاز به نوارهای اسفنجی داشتند که لابهلای پنجره و در بگذارند. یک دستگاهی در حدود ۲۰ روز درست کردم که در عرض ۳۰ ثانیه ۳۲ نوار اسفنجی تولید میکرد. این کار برای من کلی سود داشت و با همان پول توانستم یک خانه بخرم و این درآمدی بود که هیچ زمان از چاپ سیلک عایدم نشد؛ هر چه کردم در چاپ، عشق بود و عاشقی.
چالش شیرین
سید حسن معافی از خاطرات تلخ و شیرین کارش برای ما میگوید: من همیشه در کارم دقت بسیار بالایی داشتم و کاری که به دلم نمینشست را قبول نمیکردم؛ اما اگر طرحی به دلم مینشست به بهترین نحو انجام میدادم طوری که وقتی مشتری کار را میدید از آن همه دقت و ظرافت متعجب میشد، این مطلب برای من بهترین خاطره بود، رضایت کامل مشتری از کار من که نتیجه دقت و توجه ویژهای بود که به واسطه آشنایی با هنر مینیاتور داشتم، برایم بهترین خاطرهها بود.
خاطرم هست یک کار برای چاپ پنگوئن آنجا داده بودم، طرحی بود برای پشت پیراهن، کار بسیار سختی بود و ریزهکاریهای زیادی هم داشت. سفارشدهنده جاهای دیگری هم رفته بود اما آنها حتی نتوانسته بودند شابلون کار را دربیاورند. من این کار را دوست داشتم و چالشی بود که از حلش حظ میکردم، کار به قدری خوب از آب درآمد و مشتری به قدری رضایت داشت که برق چشم و شوقش را هنوز فراموش نکردهام.
سودجویی تلخ
سالهای چاپ و عشق همه شیرین و گوارایم بود، فقط یک خاطره تلخ دارم. یادم هست که یک مشتری داشتم که از من میخواست لیبلی برای بستهبندی تن ماهی بزنم. گفت میخواهم هزار لیبل برای تن ماهی چاپ کنید. آن زمان این لیبلها را فقط نیروی دریایی میزد و دانهای یک ریال برای چاپ آن میگرفت. این شخص به من گفت حاضرم دو ریال پرداخت کنم، فقط این کار را به انجام برسانید. اصرار او و قیمتی که پیشنهاد میداد مرا به شک انداخت.
دلم با این کار صاف نبود و از همین رو به او گفتم این لیبلها برای مواد غذایی است و معلوم نیست شما میخواهید چه چیزی توی آنها بریزید و به خورد مردم بدهید؛ در ضمن این کار دولتی است و اگر مشکلی نداشته باشید میتوانید آن را با قیمتی نازلتر و به شکل رسمی انجام دهید. گفتم معلوم نیست ماجرا چیست و وجدان من قبول نمیکند این کار را انجام دهم.
بیشتر بخوانید: حسین رئیسی ؛ چاپ و عشق
من کار را پس زدم اما طرف دلال بود، آنقدر رفت و آمد که آخر سر گفتم راستش را به من بگویید شاید برایتان کار را زدم، گفت اینها غذای رزمندهها بوده، آوردیم تا در بازار آزاد بفروشیم! وقتی این را شنیدم گفتن وای بر من اگر بخواهم از چنین راههایی نان بخورم. این علاوه بر سودجویی، بیشرافتی هم هست. این خاطره تلخی بود که در ذهنم مانده است، نمیدانم چطور وجدان کسی قبول میکند که غذای رزمندهها را بیرون بکشد تا در بازار آزاد بفروشد! من اینچنین کارهایی را هرگز نکردم و نخواهم کرد.
هفت چاپچی
خداوند به من شش پسر داده که همهی آنها عشق پدر به چاپ را به ارث بردهاند. صائب معافی یکی از پسرانم طراح چاپ است و به تمام زوایای آن آشنا است؛ او دقیقاً میداند برای هر کار چاپی چه باید بکند و برای خودش نابغهای است.
کامران معافی پسر دیگرم است که میتوانم خلاقیت را وجه بارز او بدانم. اولین کارهای برجسته کردن با یووی برای کارتهای ویزیت در ایران را او انجام داد.
صابر معافی هم مدیریت مجموعه نفیس را عهدهدار است. یکی از پسرانم کوروش هم لیتوگراف است. البته گلایهای دارم که باید آن را در اینجا بیان کنم. کوروش من در کارگاه خود کار را اندکی ارزانتر از جاهای دیگر میزد که عدهای از دوستان به همین دلیل جلوی کارش را گرفتند و شش ماه کارگاه او را تعطیل کردند. من از خانواده چاپم و این برخورد کمی مرا مکدر کرد.
البته باید اضافه کنم که من پسر هفتمی هم دارم. ببینید خیلیها به فوتبال علاقه دارند، میروند دنبالش و شاید فوتبالیست هم بشوند اما تنها یکی از آنها میشود علی دایی، جوانهای زیادی هم پیش من کار کردند و به کار علاقه نشان دادند اما یکیشان شد سعید حاجیلو که پسر عزیز من است و من به وجودش مفتخرم.
بیشتر بخوانید: سید محمود ذوالفقاری ؛ برنای پرتجربه
سرانجام
امیر شهلایی مقدم در ادامه برگزاری مراسم کاروان مهربانی از سید حسن معافی پرسید بهترین و ممتازترین کارتان در دوره فعالیت هنری و صنعتیتان چه بوده است و معافی گفت: تعریف از خود نباشد اما همه کارهای من درجه یک بود. وقتی من برای بازار کار میکردم و لیبلهای روی باک موتورسیکلت را میزدم به همه کارگرها گفته بودم خوب دقت کنید کاری از زیر دستتان بیرون نیاید که وقتی به دست یک رنگکار میرسد ناسزایی به انجام دهنده آن بگوید؛ زمان بستهبندی دقت کنید اگر کاری مناسب نیست بستهبندیاش نکنید.
من هیچ زمان کار بد دست مشتری ندادم. دکور موتورها یک ترام ریز دارد که زدنش در چاپ سیلک خیلی مشکل بود اما من تلاش کردم و در نهایت آن را به خوبی درآوردم. من برای کارم مرارت کشیدم و از همهی خروجیهای آن نیز دفاع میکنم.
بعد از اتمام صحبتهای سید حسن معافی لوح تقدیری از جانب فعالان حوزه چاپ به این پیشکسوت اهدا شد.
سپس پسر هفتم سید (سعید حاجیلو) به رسم مهر و احترام تابلو فرش نفیسی به استادش هدیه کرد و در پایان نیز لوح تقدیری از جانب نماینده وزارت ارشاد، سلیمان اسماعیلی تقدیم این استاد شایسته شد.
مراسم قدردانی از استاد اما به همین جا خاتمه نیافت، مهمانان که اندکاندک خانه را ترک کردند. بانوی خانه به ما ملحق شد. میگویند پشت سر هر مرد موفقی زنی قدرتمند قرار دارد، زنی که از خانه و کاشانه و فرزندان نگهداری میکند و حضورش قوت قلبی برای مرد خانه است تا با آرامش خیال به مبارزه در دنیای خشن بیرون بپردازد. ما مفتخر به دیدار بانوی عزیزی شدیم که با مهر درهای خانهاش را به روی ما گشود و با خوشرویی پذیرای ما شد. در انتها همه اعضای خانه گرد هم آمدند و عکسی یادگاری گرفتند تا این دیدار در مجله چاپ و نشر ثبت شود و در خاطرهها باقی بماند.