اهمیت بازاریابی احساسی بر روی تصمیمات ناخودآگاهانه مشتریان است. مثلا برند اپل نه تنها پرستیژ خوبی به مشتریانش می دهد، بلکه معمولا در کمپین های تبلیغاتی روی نکاتی دست می گذارد که حسابی مشتریان را احساساتی می سازد.
آدم ها در طول روز با صدها تبلیغات مختلف رو به رو می شوند که هر کدام رنگ و لعاب خاص خودشان را دارند. با این حال وقتی آخر شب مشغول استراحت هستیم، کمتر تبلیغی روی ذهن مان رژه خواهد رفت. هرچه باشد ذهن آدم خلاق تر از آن است که اطلاعات تکراری یا به درد نخور را حفظ کند.
به علاوه، خیلی از کمپین های بازاریابی و تبلیغات هم کیفیت لازم برای ماندگاری در ذهن آدم را ندارد. البته در این میان حساب بازاریابی احساسی از بقیه رقبا جداست؛ چراکه ترکیب بازاریابی و احساسات مشتریان همیشه جواب می دهد!
برخی از کارآفرینان فکر می کنند مشتریان همیشه با دو دو تا چهارتای منطقی دنبال خرید محصولات هستند. اگر شما هم اینطوری فکر می کنید، باید حسابی شوکه تان کنیم. براساس گزارش موسسه هاروارد بیزینس، ۹۵ درصد از تصمیم های خرید به طور ناخودآگاه و کاملا احساسی از سوی مشتریان گرفته می شود. یک مثال واضح در این میان وضعیت برندهای لوکس ورزشی مثل نایک یا آدیداس است.
بی شک محصولات بی نهایت ارزان تری در مقایسه با این دو غول ورزشی در بازار وجود دارد، اما همین که اسم این دو محصول روی یک کفش ورزش باشد، دل هر کسی را می برد. به طوری که قیمت نهایی اصلا به چشم نیاید.
نکته ای که درباره سناریوی بالا باید اضافه کنیم، اهمیت بازاریابی احساسی بر روی تصمیمات ناخودآگاهانه مشتریان است. مثلا برند اپل نه تنها پرستیژ خوبی به مشتریانش می دهد، بلکه معمولا در کمپین های تبلیغاتی روی نکاتی دست می گذارد که حسابی مشتریان را احساساتی می سازد. ماجرا جالب شد، نه؟
ما در این مقاله قصد داریم نگاهی به بازاریابی احساسی بیندازیم. البته روش کار ما مثل کلاس های کسل کننده نخواهد بود. در عوض کارمان را با مثال هایی از برندهای بزرگ دنبال خواهیم کرد. اینطوری علاوه بر یادگیری تکنیک های بازاریابی احساسی، مروری بر تجربه برندهای بزرگ هم خواهید داشت.
قبل از اینکه با عجله سراغ کمپین های موفق در سراسر دنیا برویم، باید یک تعریف جمع و جور از بازاریابی احساسی داشته باشیم. اینکه یک کمپین چه ویژگی هایی را باید داشته باشد تا در قالب احساسی قرار گیرد، نکته ای نیست که به همین راحتی پشت گوش بیندازیم.
بی شک بازاریابی احساسی هم مثل هر مفهوم دیگری کلی تعریف ضد و نقیض دارد. با این حال ما در این بخش سراغ تعریفی تقریبا سرراست رفته ایم. بر این اساس بازاریابی احساسی به فرآیندی اشاره دارد که بازاریاب ها در آن محتوا را طوری طراحی و شخصی سازی می کنند که واکنش های احساسی خاصی در مشتریان ایجاد کند.
همانطور که می بینید، در بازاریابی احساسی نوعی دستکاری عواطف مشتریان جریان دارد. البته این امر نوعی گول زدن طرف مقابل نیست؛ چراکه تیم های بازاریابی نه اجازه چنین کاری دارند و نه حتی آنقدر شناخت عمیقی از مشتریان به دست می آورند که چنین کاری را انجام دهند. اگر نظر ما را بخواهید، ماجرا در این بخش بیشتر شبیه بیان همان نکاتی است که مشتریان انتظارش را دارند؛ به همین سادگی!
بازاریابی احساسی: کمپین هایی از سراسر دنیا
حالا که شناختی نسبی از بازاریابی احساسی پیدا کردیم، دیگر باید دست به کار شد و به دل کمپین های موفق دنیا زد. شما را نمی دانم، ولی من که همیشه در مدرسه درس هایی که با مثال های عینی همراه بود را خیلی بهتر یاد می گرفتم. به همین خاطر ما در این بخش سراغ مثال هایی دم دستی و صدالبته جذاب رفته ایم. پس با ما همراه باشید تا نگاهی به نمونه های موفق از بازاریابی احساسی بیندازیم.
تویوتا: بازاریابی بدون حضور برند!
کمپین های بازاریابی معمولا سر و صدای زیادی به راه می اندازند. دلیل اصلی این موضوع هم رونمایی از محصولی تازه یا جدال میان چند برند با هم است. با این حساب کمپینی که هیچ کدام از این المان ها را نداشته باشد، تقریبا عجیب خواهد بود. مخصوصا اگر حتی لوگوی برند هم در ویدئوی تبلیغاتی فقط برای چند ثانیه به چشم بخورد.
وقتی تویوتا به عنوان اسپانسر یکی از ورزشکاران پاراالمپیک فعالیتش را شروع کرد، هیچ کس بر روی این کمپین حساب ویژه ای باز نمی کرد. اگرچه جسیکا لانگ شناگر باتجربه ای بود و کلی مدال جهانی داشت، اما در دنیایی که همه دنبال ستاره های فوتبال هستند، جایی برای موفقیت چشمگیر این دسته از کمپین ها نیست. البته تویوتا اصلا اینطور فکر نمی کرد.
ماجرا از این قرار است که در کمپین تویوتا هیچ اثری از دخالت تیم بازاریابی یا دستکاری داستان وجود ندارد. در عوض این خودِ ورزشکار است که سرگذشتش را در طول ۶۰ ثانیه نقل می کند. نکته جالب اینکه همین حضور کمرنگ تویوتا در ویدئوی تبلیغاتی حسابی آن را تاثیرگذار کرده است. به طوری که واکنش های احساسی بی نهایت زیادی از سوی کاربران دریافت کرد.
همانطور که می بینید، گاهی اوقات فعالیت کمتر از انتظار تیم های بازاریابی در طراحی کمپین خودش تبدیل به عامل موفقیت می شود. با این حساب بد نیست گاهی اوقات یک قدم به عقب رفته و اجازه دهید داستانی جذاب خودش را به مشتریان نشان دهد.
گوگل: بازگشت از قرنطینه
گوگل همیشه در کمپین های بازاریابی بر روی نقش سرویس های مختلفش بر روی زندگی مردم تاکید داشته است. به طوری که خیلی از مردم داوطلبانه محتوای جذابی درباره گوگل تولید می کنند. این استراتژی در طول دوران کرونا هم ادامه داشت. هرچه باشد خدمات این غول دیجیتال دوران سخت قرنطینه را برای همه ما قابل تحمل کرد. پس هیچ بعید نیست انتظار یک کمپین پر از فخرفروشی را از این برند داشته باشیم.
شما لازم نیست هر روز از محصولات و خدمات گوگل استفاده کنید تا خیلی خوب با رفتار مدیران آن آشنا باشید. از آنجایی که گوگل هیچ میانه خوبی با فخرفروشی ندارد، در اولین کمپینش بعد از کرونا سراغ یک ایده ساده رفت: بازگشت زندگی به حالت عادی.
در ویدئوی تبلیغاتی گوگل یک تصویر عادی از زندگی پس از کرونا نمایش داده می شود. جایی که مردم جلسات کاری را به طور حضوری برگزار کرده و دیگر نیازی به سفارش آنلاین غذا نیست؛ چراکه رستوران ها دوباره به طور حضوری فعالیت شان را شروع کرده اند. همه اینها برای کسانی که دوران سخت کرونا را پشت سر گذاشته اند، نویدبخش روزهای بهتر است.
شاید فکر کنید در ویدئوی بازاریابی گوگل المان های بی نهایت پیچیده ای وجود دارد. با این حال راستش را بخواهید، اصلا از این خبرها نیست؛ چراکه گوگل نه حوصله چنین کارهایی را دارد، نه حتی مخاطبش را اینطوری عادت داده است. در عوض همین جریان ساده زندگی کلی واکنش احساسی در میان کاربران ایجاد کرد. به طوری که خیلی زود کمپین گوگل بدل به نماد بازگشت از دوران سخت کرونا شد؛ به همین سادگی.
کوکاکولا: معجزه برادری!
کوکاکولا برندی است که نیازی به معرفی ندارد. همه مردم در سراسر دنیا دست کم یکبار نوشابه های خوشمزه این برند را امتحان کرده اند. با این حال کار کوکاکولا در بازارهای امروزی بی دردسر نیست. در دنیایی که هر روز یک نوشیدنی تازه روانه بازار می شود، اطمینان از حفظ محبوبیت نوشابه های کوکاکولا دست کمی از یک چالش همه جانبه ندارد.
کاری که تیم بازاریابی کوکاکولا برای حفظ شهرت و محبوبیت محصولاتش انجام داد، دست کمی از یک اثر هنری ندارد. آنها در کمپین خودشان به سراغ روابط احساسی میان دو تا برادر رفته اند. مثل همیشه برادر بزرگتر دنبال محافظت از برادر کوچکتر است. به طوری که نه تنها جلوی آزار و اذیت دیگران را می گیرد، بلکه حتی وقت خودش را هم برای بازی و سرگرمی همراه با برادرش صرف می کند.
شاید کمپین بالا پیچیگی خاصی نداشته باشد، اما نقش مهمی در مرور یک نوستالژی قدیمی و صدالبته شیرین دارد. دست آخر هم نمایش لوگوی کوکاکولا همراه با نوشابه های خاطره انگیز این برند همه چیز را به بهترین شکل تمام می کند. از آنجایی که کوکاکولا طراحی قوطی نوشابه اش را در طول دهه های متمادی تغییر نداده است، ارتباط خوبی با انواع نوستالژی دارد. درست به همین دلیل استفاده از نوستالژی های مختلف در کمپین های بازاریابی حسابی با شخصیت این برند سازگاری دارد.
سازمان حفاظت از کودکان: جنگ و تاثیراتش
جنگ چه تاثیراتی بر روی زندگی مردم دارد؟ این سوالی است که خیلی از مردم دنیا حتی دوست ندارند درباره اش فکر کنند؛ چراکه مرور خاطرات بد همیشه حال آدم را بد می کند. به ویژه اگر پای جنگ و خونریزی هم وسط باشد!
ایده ای که سازمان حفاظت از کودکان دنبالش را گرفت، دقیقا عکس آن چیزی بود که مردم انتظارش را داشتند. معمولا آدم ها برای کمک به موسسات خیریه دنبال ویدئوهای تبلیغاتی آرام هستند که تصویر یک زندگی نرمال را نشان می دهد. با این حال ویدئوی تبلیغاتی سازمان حفاظت از کودکان تاثیرات جنگ بر روی زندگی مردم را نشان داد؛ آن هم از زاویه دید یک کودک.
بی شک هر کسی که ویدئو تبلیغاتی سازمان حفاظت از کودکان را تماشا کند، تا مدت ها فکرش درگیر خواهد شد. اینکه چرا شهروندان بی گناه با تاوان جنگ های خانمان سوز را بدهند، سوالی است که هیچ کس جواب روشنی برای آن ندارد. نکته مهم درباره ویدئو سازمان حفاظت از کودکان صحنه های دلخراشی است که تیم بازاریابی این موسسه از خیر آن نگذشته اند. به طوری که تماشای آنها برای برخی از افراد حسابی دردناک است.
تاثیر احساسی کمپین مورد بحث به قدری زیاد است که خیلی وقت ها سلبریتی ها هم مبالغ قابل توجهی به این موسسه کمک مالی می کنند. همانطور که می بینید، گاهی اوقات برای اثرگذاری بر روی مردم باید سراغ ایده هایی رفت که کمتر کسی مایل به تماشای شان است.
اینطوری شما اوضاع نابسامان را جلوی روی مردم قرار خواهید داد. شاید این شیوه خیلی بی رحمانه به نظر برسد اما دست کم اثرگذاری خاص خودش را به همراه خواهد داشت. به طوری که شما دیگر لازم نیست خودتان را برای اثرگذاری بر روی مخاطب تان به آب و آتش بزنید.
مک دونالد
مک دونالد هم مثل کوکاکولا اسم و رسم زیادی در بازار برای خودش دارد. به طوری که حتی لازم نیست دیگران درباره اش نظر دهند یا کمپین های پرهزینه برای خودش راه بیندازد. نکته ای که این وسط مطرح می شود، نحوه حفظ شهرت این برند در طول زمان است؛ درست همان بحثی که کوکاکولا هم درباره اش مشکل داشت!
کمپینی که مک دونالد برای مشتریانش آماده کرده، از جهات بسیاری خاطره انگیز است. اینکه چرا برندهای بزرگ همیشه دنبال نوستالژی هستند، نکته عجیبی نیست. اگر شما هم برندی با سابقه چند دهه در بازار داشته باشید، احتمالا از خاطرات خوش مشتریان به خوبی استفاده خواهید کرد. به علاوه، این مدل از استفاده باورپذیر هم به نظر می رسد. هرچه باشد آنها سال های سال در بازار سابقه دارند و مشتریان هم اعتماد بالایی به آنها می کنند.
کمپین مک دونالد با یک صحنه احساسی درباره هدیه خانواده ای از طبقه متوسط به پسر جوان شان شروع می شود. به عبارت دقیق تر، مادر خانواده یک خودروی نه چندان گران به پسرش هدیه می دهد. از تصویرسازی ویدئو کاملا مسخص است که اوضاع مالی خانواده قصه مان تعریف چندانی ندارد. با این حال پسر خانواده برای جبران این محبت سراغ یک گزینه جذاب می رود: مک دونالد.
نکته جالب درباره این کمپین استفاده از مک دونالد به عنوان نمادی از قدردانی است. شما را نمی دانم، ولی برای من که این کمپین همیشه در ذهن ماندگار می شود. خب مگر چند بار در زندگی آدم یک برند را با مفهوم قدردانی یکی می گیرد؟
دیزنی لند: رویاهای خاطره انگیز
اگر فقط یک برند در دنیا باشد که راه و رسم بازاریابی احساسی را به خوبی بلد باشد، آن دیزنی لند است. این برند نه تنها محبوبیت ویژه ای در بین نسل جوان دارد، بلکه به خوبی توانایی ترکیب المان های نوستالژیک دیزنی با پیام های عاطفی را هم دارد. به طوری که آدم دوست داشته باشد صبح تا شب فقط کمپین های مختلف دیزنی لند را مرور کند.
ماجرای کمپین فعلی دیزنی لند درباره اهمیت سعی و تلاش است. در ابتدا تصویری از یک دسته اردک نمایش داده می شود. اولین چیزی که در این شرایط به ذهن آدم می رسد، داستان نوستالژیک جوجه اردک زشت است. با این حال رویاپردازی دیزنی لند خیلی بیشتر از این حرف هاست. در خلال ویدئو بچه اردکی نمایش داده می شود که برگی از یک مجله را تماشا می کند. در این برگه برش هایی از کارتون های قدیمی دیزنی چاپ شده اما جوجه اردک قصه ما نمی تواند مجله را با خودش ببرد. در ادامه ویدئو صحنه هایی از کوچ اردک ها را تماشا می کنیم که در نوع خودش حیرت انگیز است.
شاید یکی از دلایل اصلی موفقیت کمپین های بازاریابی دیزنی لند استفاده درست این برند از انیمیشن باشد. در دنیایی که همه چیز بی نهایت واقعی است، استفاده از انواع ویدئو ایده بدی به نظر نمی رسد. به طوری که شما برای چند دقیقه هم که شده از دنیای واقعی و آزاردهنده به دور خواهید بود. ماجرا حسابی جالب شد، نه؟
دیزنی لند در طول یک دهه اخیر دائما بر روی ویدئو به عنوان فرمتی برتر سرمایه گذاری کرده است. در این میان هم هیچ چیز به اندازه انیمیشن نظر تیم بازاریابی این شرکت را جلب نکرده است. با توجه به واکنش های احساسی مثبت کاربران در شبکه های اجتماعی، احتمالا مدیران این برند راه را کاملا درست طی کرده اند.
بیشتر بخوانید:چت جی پی تی (ChatGPT) و آغاز جنگ موتورهای جست و جو
پاندورا: دنیای زیبای مادران و فرزندان
برند پاندورا در صنعت مد یکی از نام های پیشرو محسوب می شود. درست به همین خاطر اغلب مردم انتظار کمپین های بازاریابی شلوغ از این برند را دارند. اگر شما هم چنین انتظاری دارید، احتمالا با مشاهده این بخش نظرتان حسابی عوض خواهد شد؛ چراکه در زمینه بازاریابی احساسی پاندورا کاملا خودش را وارد بازی تازه ای کرده است.
ماجرا از این قرار است که در کمپین پاندورا یک آزمایش جالب انجام شده است: آیا کودکان توانایی شناسایی مادران شان فقط از طریق لمس صورت آنها را دارند؟ نکته جالب اینکه جواب این سوال کاملا مثبت است.
تنها کاری که برند پاندورا در این میان انجام داده، استفاده از جواهرات تازه شرکت به عنوان بخشی از لباس مادران بود. به طوری که رد پای پاندورا به سختی در ویدئو به چشم می خورد. اگر نظر ما را بخواهید، بدون توجه به پایان بندی ویدئو و نمایش لوگو پاندورا حتی یک نفر هم حدس نمی زد چنین غولی از دنیای مد پشت این ویدئو احساسی باشد.
گاهی اوقات فعالیت غیرمنتظره خیلی هم بد نیست. کسب و کارهایی که به دنبال موفقیت در بازار هستند، باید همیشه تصویری هیجان انگیز از برندشان ارائه کنند. متاسفانه خیلی از کسب و کارها برای تعامل بهتر با مشتریان فقط و فقط روی یک روش خاص سرمایه گذاری می کنند.
به طوری که حتی بعد از گذشت چند سال هم خبری از نوآوری در کار آنها نیست. پاندورا به خوبی عکس این روش را دنبال کرده است. به طوری که هرچند وقت یکبار کمپینی کاملا تازه و متفاوت از سوی این برند روانه بازار می شود. اگر نظر ما را بخواهید، بد نیست شما هم چنین الگویی در کسب و کارتان داشته باشید؛ چراکه تحریک احساسات مشتریان فقط با یک روش کار بی نهایت سختی خواهد بود.
مایکروسافت: همه ما برنده هستیم!
دنیای بچه ها زیبایی های زیادی دارد. به ویژه وقتی به طور دسته جمعی مشغول بازی و تفریح هستند. در این میان کم نیستند کودکانی که به خاطر ناتوانی های ذهنی یا جسمانی شرایط متفاوتی دارند. متاسفانه خیلی از این بچه ها عملا فرصتی برای تفریح و خوش گذرانی، دست کم مثل بقیه کودکان، پیدا نمی کنند. این درست همان جایی است که مایکروسافت وارد عمل شده است.
احتمالا همه مردم دنیا دست کم یکبار هم که شده با کنسول های بازی مایکروسافت وقت گذرانده اند. منظور ما همان کنسول هایی است که از دو دهه قبل تا حالا به طور منظم آپدیت شده اند. یکی از نکاتی که درباره این کنسول ها به چشم می خورد، طراحی شان برای آدم هایی با ۱۰ تا انگشت است. حالا اگر یک کودک به هر دلیلی یک دست نداشته باشد، دیگر شانسی برای تفریح و سرگرمی دیجیتال نخواهد داشت. اگر به این مسئله مشکل چنین کودکانی برای بازی خارج از خانه را هم اضافه کنیم، آن وقت یک بحران همه جانبه خواهیم داشت. ماجرا حسابی پیچیده شد، نه؟
کاری که مایکروسافت در کمپین احساسی اش انجام داد، نمایش توجه اش به کودکان دارای مشکلات جسمی بود. در واقع تیم فنی این شرکت دسته های بازی مخصوص افراد کم توان را طراحی کرد تا همه کودکان در سراسر دنیا امکان تجربه بازی های ویدئویی را داشته باشند. در این ویدئو به طور مشخص بر روی تجربه کودکان و همچنین هیجان والدین تمرکز شده بود. بی شک همین نکات برای تاثیرگذاری بر روی مردم در سراسر دنیا کافی است، مگر نه؟
سوبارو: رفیق قدیمی
به نظرتان استفاده از کودکان و حیوانات در ویدئوهای بازاریابی چقدر کاربرد دارد؟ خیلی ها معتقدند استفاده از بچه ها و حیوانات در بازاریابی کار هر کسی نیست؛ چراکه کار با آنها نه تنها خیلی سخت است، بلکه با یک بی توجهی ساده حسابی آدم را به دردسر می اندازد. درست به همین خاطر برخی از کارآفرینان ترجیح می دهند به جای استفاده از چنین المان هایی سراغ ایده های راحت تر بروند. البته ماجرا درباره بازاریابی احساسی تقریبا برعکس است؛ چراکه معمولا کارآفرینان دوست دارند با استفاده از بچه ها و حیوانات حسابی روی قلب مشتریان اثر بگذارند.
ایده سوبارو برای بازاریابی احساسی تا حد زیادی کلاسیک محسوب می شود. در این ویدئو ما شاهد رابطه دوستانه یک سگ مزرعه یا نجاری در کمی آن طرف تر هستیم. به طوری که صاحب سگ هر روز عصر برای برگرداندن آن به خانه باید مسیر طولانی را طی کند.
درست در همین شرایط است که خودروی سوبارو در صحنه خودنمایی می کند. همانطور که می شود حدس زد، سوبارو در این ویدئو حضور پررنگی ندارد اما همین که ردی از آن در یک رابطه دوستانه به چشم می خورد، کافی است.
متاسفانه برخی از برندها دوست دارند در کمپین های بازاریابی حضوری کامل داشته باشند. انگار که مشتریان بدون تماشای هویت این برند در ویدئو هیچ واکنش احساسی نخواهند داشت. توصیه ما درباره بازاریابی احساسی کاملا برعکس است. اگر شما دوست دارید اثری از خودتان بر جان و دل مشتریان باقی بگذارید، بهتر است حضورتان را هرچه کمرنگ تر سازید. اینطوری شانسی برای اثرگذاری بهتر بر روی مخاطب تان داشته و دیگر دردسرهای زیادی برای کارتان تحمل نخواهید کرد.
داو: سلفی برعکس
ماجرای تاثیر شبکه های اجتماعی بر روی آدم ها داستان امروز و دیروز نیست. تقریبا یک دهه از همه گیری پلتفرم های آنلاین در بین مردم می گذرد. در این میان کمتر کسی سلفی های ادیت نشده از خودش در این فضا بارگذاری می کند؛ به ویژه دختران!
برند داور با کمپین احساسی اش روی یک مسئله بی نهایت مهم دست گذاشته است. در این ویدئو ابتدا با سلفی دختری رو به رو هستیم که کاملا ادیت شده است. با این حال داو حالتی برعکس را به تصویر می کشد. به طوری که تمام جزییات و ادیت های تصویر به حالت اول برمی گردد. تا جایی که ما با تصویر یک دختر نوجوان تقریبا افسرده تنها می مانیم.
پیام کمپین داو کامل مشخص است: فشار شبکه های اجتماعی اعتماد به نفس جوانان را هدف گرفته است. این پیام قوی نقش مهمی در ارزیابی دوباره شرایط از سوی مردم دارد. هرچه باشد شبکه های اجتماعی قرار بود مردم را به هم نزدیک تر کند، نه اینکه فشار بیشتری بر روی نسل های مختلف بیاورد. ماجرا حسابی جالب شد، نه؟
داو همیشه به عنوان برندی نوآور و در عین حال متعهد به ارزش های اخلاقی شناخته شده است. بنابراین تماشای چنین ویدئو انگیزشی از سوی تیم بازاریابی آن جای تعجب ندارد. نکته مهم در این میان واکنش عمومی به این کمپین بود. به طوری که در عرض چند ساعت از انتشار کمپین داو بسیاری از کاربران فشار مضاعف شبکه های اجتماعی را امری واقعی قلمداد کردند.
نینتندو: ارتباط تان با دیگران را حفظ کنید!
آدم ها معمولا دوست دارند ارتباطشان با اعضای خانواده یا رفقا را حفظ کنند. با این حال اتفاقات پیش بینی نشده بی نهایت زیادی در طول زندگی برای آنها روی می دهد. به طوری که بعد از مدت زمانی کوتاه دیگر خبری از دوستان قدیمی نمی شود. این نکته درباره اعضای خانواده هم به چشم می خورد. نکته جالب اینکه ایده اصلی نینتندو برای کمپین بازاریابی اش هم دقیقا همین نکته است.
نینتندو در کمپین احساسی اش بر روی سختی های حفظ ارتباط در دنیای مدرن تاکید دارد. به طوری که ویدئو با تجربه بازی و سرگرمی یک خواهر و برادر شروع می شود. با این حال به مرور زمان که بچه ها بزرگ می شوند، دیگر خبری از آن دوران شاد و وقت گذرانی های پی در پی نیست؛ چراکه هر کدام از آنها دغدغه های خاص خودشان را دارند. به طوری که دیگر فرصتی برای وقت گذرانی پیدا نمی کنند. این وسط نینتندو سوئیچ کنسولی است که امکان وقت گذرانی دیجیتال افراد با هم را فراهم می کند؛ آن هم در قالب بازی و سرگرمی!
بی شک خیلی از مردم در سراسر دنیا بارها و بارها اسم نینتندو به گوش شان خورده است. این برند در طول سال های اخیر فعالیت بی نهایت گسترده ای برای رقابت با کنسول های پلی استیشن و ایکس باکس داشته است. اگر خاطرات دوران کودکی را به یاد داشته باشید، احتمالا کلی از کنسول های قدیمی نینتندو را خواهید شناخت. البته آنها برای تداوم حضور در بازار مشکلات زیادی داشتند و به همین خاطر هم این روزها سهم بی نهایت اندکی از بازار دارند. با این حال چنین مشکلاتی مانع از بلندپروازی نینتندو در بازار نمی شود. به ویژه وقتی پای بازاریابی احساسی وسط باشد.
خیلی وقت ها تیم های بازاریابی نیازی به ایده های عجیب برای تولید محتوا ندارند. تمرکز بر روی تجربیات مشترک و احساساتی که همه ما در طول زندگی تجربه می کنیم، ایده بهتری خواهد بود. اینطوری دست کم شما مشکلات زیادی برای اثرگذاری بر روی مخاطب تان نخواهید داشت. به علاوه، همیشه کمپین تان ارتباط منطقی با زندگی روزمره دارد.
بازاریابی احساسی
مهمترین کمپین های بازاریابی احساسی
بازاریابی احساسی سر و صدای زیادی در میان بازاریاب ها ایجاد کرده است. اگرچه خیلی از برندها دنبال استفاده از آن در فرآیند تولید محتوا هستند، اما متاسفانه کمتر کسی درباره اش اطلاعات دقیقی دارد. به طوری که اغلب اوقات آنچه تیم های بازاریابی تحت عنوان مارکتینگ همراه با احساسات ارائه می دهند، هیچ ربطی به این استراتژی ندارد.
ما در این مقاله برخی از مهمترین کمپین های بازاریابی احساسی را به اتفاق شما زیر ذره بین بردیم. حالا دیگر همه چیز به شما بستگی دارد. کافی است از تجربه این برندها در زمینه توسعه کسب و کارتان استفاده کنید تا دیگر مشکلی بابت تاثیرگذاری بر روی مخاطب هدف نداشته باشید.
من و همکارانم در روزنامه فرصت امروز امیدواریم نکات مورد بحث در این مقاله کمکی هرچند کوچک به شما برای آشنایی با بازاریابی احساسی کرده باشد. مثل همیشه اگر سوالی درباره نکات مورد بحث در این مقاله داشتید، همکاران من همیشه آماده کمک به شما هستند. پس تعارف را کنار گذاشته و با ما در ارتباط باشید.