تجربیات، سختی ها و شهامت های عباس صاحبی
ساختمانی قدیمی در کوچه پسکوچههای خیابان سعدی؛ وارد ساختمان شده و بعد عبور از یک راهرو و بالا رفتن از پلهها، وارد اتاق تقریباً بزرگی شدیم. موهای سپید سر و چروک دستهایش حکایت از سالها تجربه میکرد. عباس صاحبی با نگاهی مهربان از ما استقبال کرد. فضای اتاق تقریباً خالی از هرگونه تزئین بود و دور تا دور آن را کتابخانه هایی با عناوین مختلف پر کرده بود، کتابهایی با موضوعات مختلف، از چاپ گرفته تا حسابداری، پزشکی و غیره.
با عباس صاحبی به گفتوگو نشستیم تا بشنویم از تجربیاتش، سختی هایش و شهامتهایش، از کارآموزی در چاپخانه گرفته تا خبرنگاری و مدیریت چندین پروژه، از تهران تا شمیران، از حروفچینی تا مدیریت چاپخانه. گفتیم و شنیدیم تا بدانیم اکنون بعد از گذشت ۷۹ سال زندگی، مرد کهن چاپ، چه در کولهبار خود ذخیره دارد.
دانی جهان به همت پیران جوان شده عمری گذشته تا که جهان اینچنان شده
عباس صاحبی مردی که شاید امروز کمتر کسی او را در صنعت چاپ نشناسد و از تجربیاتش استفاده نکرده باشد، طرف گفتوگوی ما بود. فردی که صنعت چاپ کشور مدیون اوست و راهنماییهایش همیشه چراغ راه بسیاری از نوپایان صنعت چاپ است. او از پیشکسوتان شناخته شده صنعت چاپ است، همانها که تجربیات و سخنان ارزشمندشان همیشه چراغ راه دیگران بوده است، بر این اساس مصاحبهای با ایشان ترتیب دادیم که از نظرتان میگذرد.
جناب عباس صاحبی از چه زمانی فعالیت خود در عرصه ی چاپ را آغاز کردید؟
از سال ۱۳۲۵ در چاپخانه «کیهان» در خیابان سرچشمه در یک ساختمان قدیمی که با مدیریت دکتر مصباحزاده و فرامرزی اداره میشد شروع به کار کردم البته به صورت کارآموزی و از همانجا شروع به یاد گرفتن حروفچینی کردم. بعد از آن نیز در چاپخانههای مختلف مشغول به کار شدم تا اینکه در سال ۱۳۲۹ به چاپخانه «خواندنیها» واقع در خیابان قوامالسلطنه رفتم و حروفچینی را نیز در آنجا ادامه دادم اما پس از مدتی مسئولیت تصحیح چند مجله را به عهده گرفتم ازجمله آشفته، خواندنیها و غیره البته در این حین گاهی به کار خبرنگاری نیز مشغول میشدم.
زمانی که مرحوم ابوالحسن صبا به رحمت خدا رفتند من در سوگ ایشان یک مصاحبه با همسرشان ترتیب دادم و بر این اساس اولین مقاله هنری در مجله خواندنیها چاپ شد. با توجه به موفقیتم در این زمینه و علاقهمندی سردبیر وقت خواندنیها به مطالب هنری، بنده مدیر شعبه حروفچینی و بعد از گذشت مدتی مدیر چاپخانه خواندنیها شدم اما پس از مدتی فعالیت ازآنجا بیرون آمدم و با تلاش فراوان چاپخانه «تصویر» را به همراه چهار شریک دیگر در پیچ شمیران دایر کردیم که متأسفانه بعد از مدتی به علت اختلافات فراوان این شراکت منحل شد.
بعد از آن مدت کوتاهی به چاپخانه «خوشه» رفتم. مدیریت آنجا با آقای عسگری بود و چون من قبلاً با ایشان در خواندنیها همکاری میکردم، دعوت شدم اما متأسفانه باز هم بعد از مدتی نتوانستم با همکاریام را با ایشان ادامه بدهم و از خوشه هم بیرون آمدم. درهمان سال به همین ساختمان کنونی آمدم و یک دفتر دایر کرده و به صورت آزاد شروع به فعالیت با «ایران ناسیونال» کردم و همین امر باعث شد که یک چاپخانه دایر کنم و این داستان چگونه وارد شدن بنده به این دنیای بزرگ بود.
از چه سالی وارد اتحادیه شدید و چه اقداماتی را انجام دادید؟
بنده از سال ۱۳۴۸ وارد اتحادیه چاپخانهداران شدم و در آن زمان دکتر عسگری رئیس هیئتمدیره بود. بعد از مدتی آقای رزمآرا این پست را به عهده گرفت که پس از مدتی با مخالفت شدید اعضاء هیئتمدیره مواجه شد. بر اثر همین اختلافات ما به وزارت کشور رفتیم و با تلاش فراوان یک حکم مبنی بر انتخاب دوباره رئیس هیئتمدیره گرفتیم و لذا رزمآرا را برکنار و رفیق صمیمی بنده آقای توتونچیان را به جای ایشان در این سمت پذیرفتیم و پس از آن چندین اقدام در اتحادیه انجام دادیم.
شرکت تعاونی چاپخانهداران را که قبلاً ورشکست شده بود دوباره برپا کردیم که در همان ابتدا مشکلات زیادی برای ما به وجود آورد. بر اثر اختلافات با صاحب ملک، او یک روز تمام اثاثیهها را در خیابان ریخته و یادم میآید که مرحوم بلالی مجبور شد که آن شب تا صبح پیش اثاثیهها بماند و از آنها نگهبانی کند تا شاید بتوانیم مکانی پیدا کنیم و اثاثیه را به آنجا منتقل کنیم.
فردای آن روز تعدادی از اثاثیه را به کاغذفروشی مرحوم حاج محسن محرر و تعدادی به چاپخانه آقای گلستانیان منتقل کردیم. بعد از چند روز تلاش در نزدیکی پل چوبی یک ساختمان اجاره کردیم و اثاث را به آنجا بردیم.
با توجه به مشکلات پیشآمده تصمیم گرفتیم که این محل را بخریم تا یک جای ثابت داشته باشیم اما متأسفانه پولی برای خرید نبود و بالاخره به این نتیجه رسیدیم که از دوستان صنعت چاپ نفری ۲۵ هزار تومان اخذ شود و آنجا را بخریم. آن ملک در حال حاضر محل صندوق قرضالحسنه صنف چاپ است، البته گفتنی است که دیگر پولها را هم پس ندادیم و هر جنسی که این افراد از ما خرید میکردند ۱۰ درصد به آنها تخفیف میدادیم و کم میکردیم تا به این روش کل پول را برگرداندیم. این فعالیتها به عنوان اولین اقدامات در اتحادیه بود.
دومین اقدام بزرگ سفارشگیری کتابهای درسی از وزارت آموزش و پرورش بود. در آن زمان ریاست شرکت طبع و نشر کتابهای درسی به عهده آقای جعفری مدیریت انتشارات امیرکبیر بود. ما در یک جلسه از ایشان خواستیم که مقداری از چاپ آنها را به اتحادیه واگذار کند اما ایشان که فردی بسیار محترم و با مسئولیت هستند با این پیشنهاد موافقت نکرده و تیرها به سنگ خورد.
همان سالها بود که در یک سانحه آتشسوزی تمام کتابهایی که در خارج چاپ شده بودند در انبار آتش گرفته و سوختند و مشکلات زیادی برای بچههای مدرسه به وجود آمد. حدود سالهای ۱۳۵۴ بود که ما با آموزش و پرورش وارد مذاکره شدیم و از آنها خواستیم که چاپ کتابهای درسی را به ما واگذار کنند.
ما با آقای امیری معاون وزیر، جلسات پیدرپی و طولانی انجام دادیم. ایشان نیز قول مساعد به ما دادند اما متأسفانه با وجود مذاکرات فراوان چاپ کتابها را اشرف پهلوی در چاپخانه افست به عهده گرفت. ما دوباره جلسات خود را ادامه دادیم و مذاکرات زیادی انجام گرفت. در همان سال آقای صمیمی مدیریت شرکت افست، برای چاپ چندین کتاب به چاپخانه بنده مراجعه کردند اما من مخالفت کردم و حتی با اصرارهای مرحوم دانش نیز زیر بار این کار نرفتم.
ما جلسات مکرر را برای گرفتن سفارش چاپ کتابهای درسی و واگذاری آن به اتحادیه و شیوع رونق به صنف چاپ ادامه دادیم و بالاخره با تلاشهای زیادی که انجام شد سال بعد از آن، چاپ کتابها بر عهده ما گذاشته شد. بعد از عقد قرارداد بود که سازمان چاپ و نشر کتابهای درسی را به وجود آوردیم؛ در اتحادیه نیز سفارش ثبت میکردیم و برای چاپخانهها میفرستادیم.
رئیس اتاق اصناف آقای رحیمی یک اتاق در آنجا به ما دادند و در ابتدای کار صد میلیون تومان پول پیش از وزارت آموزش و پرورش گرفتیم؛ این حرف مربوط به سال ۱۳۵۵ میشود. البته یک صندوق تعاونی صنفی به مدیریت آقای مجد وجود داشت که این پول در اختیار آن بود. ما باید صورتحساب را به ایشان تحویل میدادیم و آنگاه صندوق پرداخت میکرد.
کمکم با افراد اتحادیه به فکر افتادیم که شرکت را به ثبت برسانیم. برای این کار به شش میلیون احتیاج داشتیم اما متأسفانه علیرغم تلاشهای زیاد نتوانستیم که این مبلغ را تهیه کنیم. بر این اساس رفتیم و مقداری از این مبلغ را از صندوق تعاونی صنفی قرض گرفتیم و در همان سال شرکت را به ثبت رسانده و در خیابان مطهری نیز محلی را خریدیم.
حالا برگردیم به سر قضیه چاپ کتابها؛ حالا کتابها چاپ شدهاند اما متأسفانه انباری وجود نداشت که بتوانیم آنها را انبار کنیم. در این زمان مرحوم نوریانی انبار خودشان را که خیلی وسیع بود با یک مبلغ کم به ما اجاره دادند و ما کتابها را در آنجا انبار کردیم و دوباره کار چاپ شروع شد.
با جلسات مکرری که با آموزش و پرورش داشتیم تصمیم گرفتیم کتابهایی که دارای تیراژ بالا هستند در ۲ مرحله چاپ کنیم تا زودتر به دست بچهها برسد. به حمدالله کارها خوب پیش رفت و همهی مراحل با موفقیت انجام شد. همان زمان بود که وزیر دربار در تلویزیون اعلام کرد: «بخش خصوصی ثابت کرد که کار غیرممکن ممکن میشود».
همزمان با این کارها بود که انقلاب به پیروزی رسید. در همان اوایل انقلاب در حوالی جاده کرج یک زمین به متراژ ۳۰ هزار متر به قیمت ۱۵ میلیون خریداری کردیم که هماکنون محل شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی است.
ما با زحمت فراوان این محل را برای چاپ کتابها آماده کردیم. اولین مدیری که برای آنجا انتخاب شد، مرحوم رجایی رئیسجمهور سابق بود اما این یکطرف قضیه بود. از طرف دیگر با شروع انقلاب کمیته امداد امام خمینی صندوق تعاونی را گرفت و اعلام کردند که ما از شرکت کتابهای درسی آنقدر طلبکاریم و باید پرداخت کنید اما هنگام پرداخت طلب نپذیرفتند و ادعای سهم کردند و ما نیز در برابر پولشان به آنها سهم واگذار کردیم.
زمانی که شهید رجایی رئیس شرکت بودند، بنده نیز عضو هیئتمدیره شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی بودم. در این زمان ما با کمبود پول مواجه شده بودیم، در جلساتی که با ایشان داشتیم اعلام کردیم که دچار مشکل شدهایم و وقتی ایشان علت را جویا شدند در جواب به ایشان توضیح دادیم که آموزش و پرورش ۱۰۰ میلیون تومان را برای ۱۵ میلیون کتاب پرداخت کرده درحالیکه ما ۲۵ میلیون کتاب چاپ کردهایم، لذا ایشان ۷۵ میلیون تومان به ما دادند البته شرط این بود که مبلغ را در آخر سال پس بدهیم. در این زمان کمیته امداد نیز از سهامداران شرکت بودند، آقای عسگراولادی بعد از مدتی رئیس هیئتمدیره شدند.
کارها که روی روال پیشرفت افتاد، وزارت آموزش و پرورش نیز به میدان آمد و ادعای سهامداری کرد. پیرو آن اختلافات زیادی پیش آمد و پرونده به شورای عالی قضایی رفت.
در آن زمان رئیس شورا آقای موسوی اردبیلی امر به مصالحه کردند. در نهایت با جلسات فراوان ۴۹ درصد از سهم را آموزش و پرورش و ۵۱ درصد مابقی را ما برداشتیم؛ البته آنها شرط کرده بودند که ما سهام ممتاز میخواهیم. با این تحول، چهار نفر از طرف وزارت آموزش و پرورش، یک نفر از اتحادیه چاپخانهداران، یک نفر از اتحادیه ناشرین و یک نفر هم از کمیته امداد برای هیئتمدیره انتخاب شدند. ما در آن زمان موفق شدیم تا در اساسنامه ثبت کنیم که تصمیمات قابلاجرا باید با پنج رأی تأیید شوند.
ناگفته نماند که این مجموعه یکی از شرکتهای پرسود چه در آن زمان و چه در حال حاضر بوده است. ضمناً کمکم تعاونی چاپخانهداران هم پا گرفت و ما محلی را در خیابان نجات اللهی خریداری کردیم که در حال حاضر اتحادیه و تعاونی فعلی نیز در آن ساختمان دایر است. این هم یکی از اقدامات بزرگ دیگر در طول فعالیت من در این عرصه محسوب میشود.
بهترین و بدترین خاطره زندگی عباس صاحبی چیست؟
شیرینترین خاطرات من همان کارهای بزرگی است که در زمان فعالیت صنفیام صورت گرفته است. به وجود آوردن شرکت تعاونی، راهاندازی شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی و برپایی کارخانههای زندان قصر همه جزو خاطرات شیرین من هستند. نکته مهم اینجا است که بنده در طول این سالها تمامی کارهای خود را به صورت افتخاری انجام دادهام؛ و اما بدترین خاطره…
زمانی که انقلاب شد، زندانیان آزاد شده تمامی کارخانههای زندان را آتش زدند. در این زمان بنا به واسطههایی از بنده تقاضا شد که این کارخانهها را دوباره راهاندازی کنم. رئیس شورای عالی زندانهای کشور طی جلساتی که با بنده داشتند در تمامی کارها اختیار تام به بنده دادند و من نیز شروع به کار کردم.
اولین کار راهاندازی چاپخانهی قصر بود که توسط من انجام پذیرفت. پس از آن نیز هر ۱۹ کارخانه موجود را بازسازی و دوباره برپا کردیم که البته تا اینجا اقدامات مذکور جزو افتخارات و از بهترین خاطرههایم در طول فعالیتم است. بعد از گذشت زمان و تعویض دولت، آقای سرحدیزاده رئیس شورای عالی زندانهای کشور به عنوان وزیر کار و دوست بنده که مدیرعامل کارخانهها بودند به عنوان معاون وی در وزارت کار انتخاب شدند.
با توجه به موفقیتهای من از بنده درخواست کردند که با ایشان همکاری کنم، در این زمان مسئولیت تهیه و تنظیم استانداردهای صنعت چاپ به عهده من گذاشته شد. از همان زمان با انتخاب دوستان متخصص در یک کمیته هفت نفرِ شروع به تنظیم این استانداردها کردیم و این کار در حدود ۱۳ سال با هزینه شخصی اینجانب طول کشید. ما در طول این چند سال موفق شدیم ۱۱ استاندارد صنعت چاپ را تنظیم کرده و سپس برای گرفتن کد بینالمللی به اروپا فرستادیم که با موفقیت تأیید شدند.
همزمان با تنظیم استانداردها به کمک وزارت کار از آقای نوریانی درخواست کردیم که دستگاه چاپی برای سازمان آموزش فنی و حرفهای تهیه کنند. یک چاپخانه هم در سازمان فنی و حرفهای برای وزارت کار برپا کردیم تا از این طریق وزارت کار اقدام به تربیت کارگران چاپ کنند. کارها صورت گرفتند اما متأسفانه بعد از گذشت زمان مدیران این قسمتها عوض شدند و مدیران جدید دیگر اعتقادی به داشتن استاندارد و یا اقدامات دیگر نداشتند.
الان بعد از گذشت ۲۵ سال هنوز یکبند از آن استاندارد به چاپ نرسیده و حدود ۵۰ درصد این استانداردها اکنون در طول زمان تغییر کردند. در این بین چاپخانهها دایر شده نیز برای کارهای تجاری وزارت کار در نظر گرفته شد که اکنون نیز در حال فعالیت است. این یکی از بیمهریهای وزارت کار در مورد این حوزه بود که من همیشه و در هر جایی که بتوانم این گله را از این وزارتخانه میکنم. صنایع چاپ کشور برای تربیت کارگر از وزارت کار استفاده میکنند و بر باد رفتن تلاشهایم در این ورطه یکی از بدترین خاطرات بنده در طول فعالیتم بوده است.
در این راستا مسئولان وزارت ارشاد حمایتی انجام ندادند؟
اصولاً کار تربیت کارگر به عهده وزارت کار است نه ارشاد، ولی ناگفته نماند که وزارت ارشاد در زمانی که آقای جامی مدیرکل چاپ و نشر بود، علاقه وافری به صنعت چاپ پیدا کرد و پیشرفت زیادی صورت گرفت. تلاش برای تشکیل انجمن سازندگان صنعت چاپ، تشکیل انجمن تحصیلکردگان صنعت چاپ، انجمن پیشکسوتان صنعت چاپ و چند انجمن دیگر از فعالیت مثمر ایشان در دوره تولیتشان بود که متأسفانه در حال حاضر تنها انجمن پیشکسوتان به مدیریت اسماعیل صباحی به ثبت رسیده و بقیه به علت عدم پیگیری به ثبت نرسیدهاند.
چه پیشنهادی برای اتحادیهها دارید؟
این باعث افتخار بنده است که در تمام دورهها و هر زمان که قرار است در مورد موضوعی صنفی در اتحادیه اقدامی صورت پذیرد، از من دعوت شده که در جلسات اتحادیه شرکت کنم. تنها نصیحتم برای آنان این است که اگر زمانی اشتباهی رخ میدهد سعی نکنند که با درگیری با یکدیگر به حل آن بپردازند که همین مسائلاند که لطمههای شدیدی را به این صنعت وارد میکنند.
پیشنهاد میکنم که همیشه از مدیران باسابقه استفاده کنند، زیرا انتخاب مدیر در تمامی مراکز و ادارات امر بسیار مهمی است؛ همانطور که بزرگترین لطمهها در ۱۳ سال اول انقلاب و توسط مدیران ناآگاه وزارت ارشاد به صنعت چاپ وارد شد و هیچگاه نمیتوان آنها را جبران کرد.
من از اعضای هیئتمدیره میخواهم که تعامل کاملی با یکدیگر داشته باشند تا بتوانند گامهای مؤثری برای پیشرفت این صنعت بردارند و ارتباطات خود را با وزارتخانه و دولتها صمیمانهتر کنند. البته طرف صحبت من تنها اتحادیه چاپخانهداران نیست بلکه اتحادیههای لیتوگرافان و صحافان هم باید نظرات شخصی را کنار بگذارند و با صمیمیت و دوستی از نظرات هم استفاده کنند تا همگی بتوانیم در این صنعت موفق عمل کنیم.
نظر شما درباره آقای ذکایی (مدیرکل چاپ و نشر وزارت ارشاد)؟
از ایشان کمال تشکر را دارم به خاطر وقت و زمانی که برای پیشرفت این صنعت گذاشتهاند؛ برای ایشان آرزوی سلامتی میکنم.
سخن آخر
از تمامی کارگران جوان می خواهم با علاقه کار کنند؛ چرا که اگر عشق به کار نداشته باشند مطمئناً نمیتوانند در حرفه خود موفق شوند. آنها باید کارشان را با عشق شروع و با عشق به پایان برسانند و سعی کنند همیشه در زندگی خود سلامت باشند و سالم زندگی کنند. سلامتی رکن اساسی موفقیت است و برای تمامی افرادی که در این صنعت در حال فعالیت هستند، آرزوی سلامتی میکنم.
منتشر شده در شماره ۴۸ نشریه چاپ و نشر