اگر کمی دقت می کردید می توانستید لهجهی اصفهانی او (علی گلستانیان) را متوجه شوید، این زمانی برای ما روشن شد که وی شروع به سخن گفتن از پدر و پدربزرگش کرد. او از حبلالمتین برایمان گفت، از چهار نسل تجربه در یک قرن. از اصفهان و «چاپخانه طلوع» تا «چاپ مهدیه» تهران.
همان ابتدای ورودم به اتاق از او خواستم که عکسهای قدیمیاش را به من نشان دهد. عکسهایی سیاه و سفید اما پر از خاطرات رنگین. به گفته خودش میتوان او را بهعنوان یکی از جوانترین اعضای هیئتمدیره اتحادیه صنف چاپ آن موقع نامید، هرچند که امروز سفیدی خاطرات و تجربههای زندگی بر موهایش نشسته. وی از پسرش گفت و اینکه ۱۲ سال تحصیلاتش را در آلمان چاپ خوانده است. همچنین از پدرش، از چاپ سنگی و سربی تا دستگاههای دیجیتال امروزی گفت.
شیشههای دفترش کارگاه را نشان میداد و من میتوانستم با تسلط کامل از طبقه بالا تمامی کارها و مراحل چاپ را نظارهگر باشم. تا قبل از اینکه شیشههای اتاق را باز کنیم فکر نمیکردم اینقدر سروصدای محیط زیاد باشد! صدای دستگاههایی که با سرعتهای بالا کار میکردند. بعد از دیدن عکسها و خوردن چای، مصاحبه را شروع کردیم.
علی گلستانیان سومین نسل از خاندان گلستانیان است که درزمینهی چاپ مشغولیت دارد. در ابتدا از او خواستم که چگونگی ورود خود به این حرفه را شرح دهد. پدربزرگم بهواسطه شغلش با تجار هندی در ارتباط بود، در یکی از سفرها با مؤید الاسلام مدیر روزنامه حبلالمتین که از آزادیخواهان و مخالفان حکومت وقت آن موقع در خارج از کشور بود، آشنا میشود.
این آشنایی باعث شروع فعالیت پدربزرگ من در حوزه روزنامهنگاری و چاپ شد، رستهای که آن زمان در دنیا صنعتی جدید و نوین به حساب میآمد. ایشان بعد از آموختن چاپ و پس از چند سال همکاری با روزنامه حبلالمتین، دستگاههای چاپ سنگی را به اصفهان وارد کرده و بدینصورت پس از کلیسای وانک، اولین چاپخانه بخش خصوصی را به نام حبلالمتین تأسیس میکند، از همان زمان حرفه چاپ در خانواده گلستانیان موروثی میشود.
بنده نیز از همان ابتدا، در عنفوان کودکی و در دوران دبستان هنگام تعطیلی از مدرسه، به چاپخانه میآمدم و از همان ایام با این حرفه آشنا شدم. بعد از فوت مرحوم پدربزرگم، عموی بزرگم چاپخانه حبلالمتین را اداره میکردند. بعداً پدرم «چاپ طلوع» را راهاندازی کرد.
علی گلستانیان در ادامه از سختی و مشکلات کار در آن زمان صحبت کرد. پدرش از چاپ سنگی و حروف چوبی برای کار استفاده میکرد، چیزی که در زمان کار پسر، جای خود را به چاپ سربی داده بود.
پس از گذشت زمان پدر و برادرانم تصمیم گرفتند که به تهران عزیمت کنند. در آنجا به همت برادر بزرگتر «چاپخانه مهدیه» تأسیس شد. این مربوط به سالهای ۱۳۲۶ و ۲۷ میشود اما پس از مدتی برادران «چاپ زیبا» و «چاپ گلستانیان» را تأسیس و از آن پس مدیریت چاپ مهدیه به عهده من گذاشته شد. اکنون حدود ۶۲ سال از قدمت این چاپخانه میگذرد.
کارگران و بستگانم که در این چاپخانهها کار میکردند بعداً چاپخانههای زیادی در ایران تأسیس کردند که از آن جمله میتوان به «چاپ موسوی» اراک که بعدها به تهران آمد، «چاپ موسوی» شیراز، «چاپ ایران»، «چاپ شیفته»، «چاپ امامی» در اصفهان، «چاپ آسیا»، «ایرانزمین» و بسیاری دیگر اشاره کرد.
از او خواستیم که از جوانیش و خاطرات آن موقع بگوید. او نیز ادامه داد و گفت: در چاپ حبلالمتین با ماشین پایی و دستی و سیلندری کار میکردم، چون در آن موقع الکتروموتور روی ماشین نصب نشده بود؛ یک نفر با دست ورق میداد و یک نفر فلکه را میگرداند، فرد دیگری کاغذ چاپ شده را میگرفت و به این صورت روزنامه یا کتاب در تیراژهای محدود هزار تا دو هزار، چاپ میشد. ضمناً آن موقع خودمان مرکب میساختیم و نورد ژلاتینی تهیه میکردیم که هرکدام اینها داستان خودش را دارد.
خاطره دیگرم مربوط به دوران ملی شدن صنعت نفت و سالهای ۳۰ تا ۳۲ است. من آن موقع در دبیرستان ادیب لالهزار، کوچه کیهان درس میخواندم و «چاپ مهدیه» فعلی در کوچه پائین و چاپ موسوی نیز در ناصرخسرو، کوچه خدابندهلو بود. روزنامههای انقلابی و طرفدار مصدق در این چاپخانهها چاپ میشد. مجله شاهد با صاحبامتیازی مظفر بقائی، وکیل مجلس بود و من نیز به این چاپخانه رفتوآمد داشتم. بعضی شبها برای جلوگیری از هجوم مأموران حکومتنظامی، روی پشتبام میرفتیم، با پارهآجر مجهز بودیم تا اگر حمله کردند جواب بدهیم. یادم هست که عمدتاً در بین راه مدرسه و چاپخانه نیز با باطوم بدرقه میشدیم.
سؤال بعدیام در مورد سال ورود او به فعالیتهای صنفی بود که پاسخ شنیدم: از سال ۱۳۴۸ عضو هیئتمدیره اتحادیه بودم و بعداً نیز چهار دوره عضو هیئتمدیره شرکت تعاونی شدم.
جناب علی گلستانیان در میان صحبتهایتان از رفتن به آلمان گفتید آیا برای تحصیلات درزمینهی چاپ عزم سفر کردید؟
در ابتدا به پیشنهاد دوستانی که در اروپا بودند برای ادامه تحصیل به آنجا رفتم و از یکی از دانشگاههای اتریش هم پذیرش پزشکی گرفتم ولی بنا به دلایلی منصرف و به کار در چاپخانهای آلمانی مشغول شدم. با این حال در مورد پسرم تصمیم گرفتم که درزمینهی چاپ تحصیل کند که او نیز پذیرفت و پس از تحصیل در دانشگاه اشتوتگارت و اخذ مهندسی به ایران برگشت.
با توجه به اینکه چند دوره در هیئتمدیره تعاونی بودید، نظرتان نسبت به تعاونی چاپخانهداران چیست؟
مشکل تعاونی نقدینگی است، علیالخصوص در حال حاضر (۱۳۸۸) که بیشتر سرمایه اندک تعاونی در ساختمان هزینه شده است. تعاونی تا سرمایه کافی نداشته باشد نمیتواند کاری از پیش ببرد. این سرمایه اندک در حد و اندازه شرکت تعاونی چاپ نیست، باید کلیه چاپخانهها که حدود دو تا دو هزار پانصد واحد میشوند، عضو تعاونی باشند و این تشکل حداقل ده میلیارد تومان سرمایه داشته باشد تا بتواند جوابگوی خرید ملزومات مصرفی و کاغذ و مقوای مورد نیاز صنف باشد.
حتی به نظر من تعاونی چاپخانهداران باید قسمتی از سهام شرکتهای وابسته به صنعت چاپ، مانند کارخانه مرکب و کاغذ را در اختیار داشته باشد و بتواند در آینده چاپخانهها و شرکتهایی که بر اساس اصل ۴۴ قانون اساسی بهزودی به فروش میرسند، خریداری کند.
زمانی که من عضو هیئتمدیره بودم، با همین سرمایه اندک به همت و پشتکار دوستان، ساختمان قدیمی در چندین طبقه تجدید بنا شد، حال باید از این ساختمان به نفع اعضا استفاده مادی و معنوی بشود و برای دانشآموختگان صنعت چاپ به کمک اساتید دانشگاه کلاسهای ویژهای دایر شود. حتی به نظرم باید از یک طبقه آن به عنوان کتابخانه و آموزشگاه استفاده کرد و در آن نرمافزاریهای مرتبط به چاپ را آموزش داد. همانطور که چاپخانهها موظفاند چند نسخه از کتابی که چاپ میکنند را برای وزارت ارشاد ارسال کنند، باید یکی دو نسخه هم برای اتحادیه بفرستند، اینگونه در آیندهای نزدیک کتابخانه مفصلی بدون صرف هزینه فراهم میشود.
چون به دریا میتوانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
بارها از زبان پیشکسوتان این حرفه نام نیک آقای نوریانی را شنیدهایم و از همین رو از علی گلستانیان نیز در مورد این مرد خوشنام پرسیدیم که گفت: نوریانی مردی شریف و خدمتگزار صنعت چاپ بود که تمام عمر خود را در راه گسترش و پشتیبانی از صنعت چاپ نوین ایران صرف کرد و با منش و رفتار خود در دنیای تجارت نمونه ویژهای بود که با همه چاپخانهها کمال مساعدت را داشت. یادش گرامی باد.
جناب علی گلستانیان لطفاً یک پیشنهاد برای عملکرد بهتر اتحادیه و تعاونی ارائه دهید.
اگر قرار باشد اتحادیهای پویا و بانشاط و قوی داشته باشیم که کلیه امور صنعتی و صنفی را در بربگیرد باید ساختار آن عوض شود. این اتحادیه جوابگوی دو هزار و ۵۰۰ چاپخانه حاضر در تهران نیست، باید گامهای بلندتری برداشته شود و بهسوی نوگرائی و جوانگرایی برود و با اتحادیه سایر کشورهای پیشرفته در تماس باشد و از ایدههای نو آنها بهرهگیری کند. اگر اتحادیه قوی و همدل باشد دولت هم مجبور است با نظر مساعدتری با این صنعت برخورد کند و در کلیه امور نظر اتحادیه را جویا شود.
و در آخر سخنی بیپرده بهعنوان یک پیشکسوت با مدیرکل دفتر امور چاپ؟
ما متأسفانه چوب گذشته را میخوریم، آنگاه که جلوی این صنعت را گرفتند و با آئیننامههای خلقالساعه و سلیقهای در همهی زمینهها و دادن امکانات به چاپخانههای دولتی و نورچشمیها و پیدایش امکانات نابرابر با چاپخانههای به قول خودشان سنتی مقابله کردند. طبعاً چاپخانههای قدیمی با ماشینهای فرسوده نمیتوانند به مقابله با چاپخانههای دولتی پیشرفته با آن همه امکانات و رانتهای مخصوص بروند.
زمانی که ارزهای ارزان وجود داشت به عناوین مختلف اشکالتراشی میکردند و آن را به آدمهای مخصوص میدادند اکنون نیز قیمت ماشین چاپ چه در حوزه نشر و چه بستهبندی، سر به فلک کشیده و دیگر خرید دستگاه گران شده است. بانکها نیز برای ارائه تسهیلات اشکالتراشی میکنند، همین میشود که چاپخانهها مجبور به وارد کردن ماشینهای قراضه کشورهای پیشرفته هستند. در نتیجهی این رویکردها تکنولوژیهای نو وارد کشور نمیشوند و سالیانه مقدار زیادی ارز برای ورود محصولات چاپی، علیالخصوص درزمینهی بستهبندی خارج میشود.
خواهش من و امثال من از آقای ذکائی این است که به چاپخانههای بخش خصوصی بیشتر بها بدهند و جلوی افزایش چاپخانههای دولتی را بگیرند. من با شناختی که از آقای ذکائی دارم میدانم که ایشان فردی بسیار مثبت است و توانایی انجام کارهای مفید برای صنعت چاپ را دارد. ضمناً از مسئولان این جایگاه خواستارم که پیش از تصمیمگیریها نظر افراد خاک سرب خورده و جوانهای تحصیلکرده این صنعت را جویا شوند.
منتشر شده در شماره ۴۹ نشریه چاپ و نشر