اکبر ذوالفقاری؛ عشق و موفقیت

    مرور عمر رفته بر چاپ در گفت و گو با اکبر ذوالفقاری

    0
    46
    اکبر ذوالفقاری

    باز هم ظهیرالاسلام. این بار هم برای گفت وگو با یکی از پیشکسوتان این صنعت (اکبر ذوالفقاری) دوباره گذر ما به این محله افتاد. گویی این خیابان مهد پرورش مردان بزرگ و پیشکسوتان این صنعت است. این بار نیز با کمی تاخیر رسیدیم. هنگام ورود از سرو صدای ماشین آلات خبری نبود. مثل اینکه زمان استراحت کارگران بود. از این سکوت استفاده کردیم و گفت وگو را آغاز کردیم.

    از حاشیه ها که بگذریم نوبت به معرفی پیشکسوت این شماره است و او کسی نیست جز اکبر ذوالفقاری و حال شرح زندگانی او از زبان خودش…

    شروع کار اکبر ذوالفقاری؛ صحافی

    در سال ۱۳۱۳ در خیابان ری، خیابان ادیب الممالک به دنیا آمدم. خانواده متشکل از ۷ خواهر و ۲ برادر بود. من فرزند دوم خانواده بودم به همین علت پس از فوت پدرم مسئولیت اداره خانواده به عهده من بود. شغل پدرم بقالی بود به همین علت وضع مالی خوبی نداشتیم و زمانی که دوره سیکل اولم را به پایان رساندم بالاجبار وارد بازار کار شدم در آن زمان سه تن از عموهایم به نام های مهدی، نجف و حیدرقلی هوروش تهرانی در کار صحافی بودند بنابراین بنده نیز به دست تقدیر وارد این صنف شدم.

    اولین چاپخانه ای که در آن مشغول به کار شدم چاپخانه فردوسی واقع در خیابان فردوسی بود. مدیریت این چاپخانه را مرحوم آقای حقیقت به عهده داشت از همان روزهای اول در بخش صحافی زیر نظر عموهایم مشغول به کار صحافی شدم از ساده ترین کار صحافی یعنی ترتیب اوراق شروع کردم تا اینکه امروز به عنوان پیشکسوت صحافی و چاپ در حال فعالیت هستم.

    اکبر ذوالفقاریدر کارگاه ما ۴ دستگاه ماشین لترپرس وجود داشت. بعد از ترتیب اوراق به ترتیب اقدام به جلدسازی و برش کاری می کردم تا اینکه ۶ سال گذشت. بعد از آن در سال ۱۳۳۸ به مدت دو سال در چاپخانه ترقی واقع در خیابان فردوسی مشغول به کار شدم. مدیریت آن به عهده حبیب الله ترقی بود. تقریباً تا اوایل سال ۱۳۴۰ در آنجا در بخش صحافی فعالیت می کردم تا اینکه در همان سال به استخدام چاپخانه دولتی ایران زیر نظر وزارت دارایی واقع در خیابان دکتر اقبال درآمدم.

    ۹ سال در آنجا بودم هم زمان بعدازظهرها نیز بعد از اتمام کار در بازار آزاد به صورت مستقل فعالیت می کردم تا اینکه در نهایت در سال ۱۳۴۹ موفق به اخذ مجوز چاپ شدم. در آن زمان نام چاپخانه را پارت نامیدیم اما بعد از انقلاب به درخواست دولت مبنی بر تغییر نام به چاپ عرفان تغییر نام دادیم.

    زمانی که در چاپخانه دولتی مشغول به کار بودم آقای تبریزی مسئولیت بخش صحافی را به عهده داشتند اما مدیریت چاپخانه به عهده ناصر فرهادپور بود. زمانی که برای اولین بار در چاپ فردوسی مشغول به کار بودم روزانه ۳۰ ریال دریافت می کردم اما در چاپخانه دولتی ماهیانه ۳۵۰ تومان دریافت می کردم. البته این نکته ناگفته نماند که چون مدرک بنده سیکل بود یک امتیاز برایم به شمار می آمد و اگر در آن زمان افراد به زبان انگلیسی آشنایی داشتند ۵۰ تومان به حقوق آن ها اضافه می شد.

    اکبر ذوالفقاریعشق به صحافی

    در ادامه از اکبر ذوالفقاری درباره علاقمندیش به صحافی پرسیدم در جواب می گوید اگر الان به همان روزهای جوانی بازگردم دوباره همین شغل را انتخاب می کردم. چرا که من عاشق این کار هستم و همین مسئله نیز باعث موفقیتم در این صنف شده است.

    البته باید به این نکته توجه داشت که کار صحافی امروز با آن دوران قابل مقایسه نیست چرا که امروز اکثر کارها با استفاده از ماشین انجام می شود اما در آن روزگار تمامی کارها با دست شکل می گرفت در بعضی از صحافی ها نیز که مجهزتر از بقیه بودند از ماشین های فلکه ای که با چرخش دست حرکت می کردند استفاده می شد. البته این مسئله باعث پایین آمدن کیفیت کارها نمی شد چرا که اکثر افراد آن قدر در کار خود مهارت و تجربه داشتند و از لحاظ کیفیت در حد کارهای امروزی با چنین تجهیزاتی است.

    بانوان و صحافی

    در ادامه صحبت هایمان از اکبر ذوالفقاری درباره حضور خانم ها در آن زمان در صحافی پرسیدم و او نیز در پاسخ گفت: در گذشته نیز مانند امروز در قسمت دوخت از خانم ها در کار صحافی استفاده می شد، اما امروزه در بیشتر صحافی ها بسیاری از امور به دست بانوان سپرده می شود که این مسئله نشان خوبی از حضور خانم ها در بسیاری از بخش های این صنعت است.

    خوب از حوزه کار بیرون بیاییم و سری به زندگی شخصی اکبر ذوالفقاری بزنیم. از وی درباره سال ازدواجش پرسیدم و نیز گفت: در سال ۱۳۵۰ با یکی از بستگان دورم ازدواج کردم و در حال حاضر نیز صاحب ۳ فرزند هستم. فرزند اول دختر و دو فرزند دیگر هم پسر هستند. خوشبختانه هر دو فرزندان پسرم در حال حاضر شغل مرا انتخاب کردند و در همین جا مشغول به کار هستند.

    اکبر ذوالفقاریحمایت از کارگران

    در ادامه صحبت هایش دوباره به قدیم بازگشت و از گذشته ها برایم گفت: در آن زمان از حمایت کارگران هیچ خبری نبود اما خوشبختانه امروز کارگران از اکثر شرایط رفاهی برخوردارند. خوشبختانه با وجود اتحادیه ها و همچنین وزارت کار افراد به راحتی می توانند درصورت بروز مشکل حق خود را از کارفرما بگیرند. در حال حاضر در چاپخانه ما ۱۰ نفر مشغول به کار هستند و همگی از مزایای کارگری استفاده می کنند.

    از مشکلات صنعت چاپ و عدم حمایت های دولت پرسیدم. در جواب می گوید: امروزه مشکلات بسیاری گریبانگر این صنعت شده است. از یک طرف فعالیت دلالان و از طرف دیگر وجود تحریم ها وگران شدن قیمت مواد اولیه همگی عرصه را برای فعالیت در این حوزه تنگ کرده اند. متاسفانه روز به روز با روی کار آمدن قوانین جدید از جمله اخذ مالیات بر ارزش افزوده این مشکلات دوچندان می شود.

    مدت ها است که مسئولین در خصوص معافیت مالیاتی چاپخانه داران قول های مساعدت بسیاری داده اند اما در عمل هیچ اقدامی انجام نداده اند. از حمایت های دولت نیز که بهتر است صحبتی نشود. دقیقاً چهار سال پیش بود که اعطای وام تسهیلاتی برای چاپخانه داران با خبر شدیم به همین علت درخواست وامی را به دفتر ارشاد فرستادیم.

    با تمام تلاش هایی که انجام شد قول ۵۰۰ میلیون تومان وام را به ما دادند اما بعد از دوسال دوندگی و زمانیکه برای دریافت وام به بانک مراجعه کردیم این مبلغ را به ۱۵۰ میلیون تومان کاهش دادند. با پذیرش این شرایط در نهایت بعد از گذشت چهار سال دوندگی زمانی که روز آخر برای گرفتن امضای آخر نزد مسئول بانک رفتیم ایشان در جواب گفتند در صورتی این وام به شما تعلق خواهد گرفت که شما از بخش داخلی اقدام به خرید کنید. با شنیدن این حرف پرونده چهار سال دوندگی برای گرفتن تسهیلات جهت خرید یک ماشین چهاررنگ بسته شد. این هم قصه پرداخت تسهیلات دولتی به این صنعت.

    اکبر ذوالفقاری

    دوستی های شیرین

    در ادامه اکبر ذوالفقاری از هم دوره ای هایش برایم گفت: بسیاری از آن ها دیگر بازنشسته شده و برخی نیز به رحمت خدا رفته اند. اما از این میان می توان به آقایان جواد دلشاد، ناصر اورنگ، مهدی سعیدزاده، منصور حسینی، رمضان قدس الهی و حبیب غیاثی اشاره کرد.

    از مرحوم نوریانی برایم گفت: در آن زمان شخصاً با ایشان هیچ مراوده ای نداشتم اما هیچ کس نمی تواند زحماتی که ایشان برای فرهنگ جامعه و همچنین صنعت چاپ کشیدند فراموش کند. ایشان شخصیت بسیار بزرگی بودند و به عقیده بنده ایشان پدر صنعت چاپ در ایران هستند.

     

    سخن آخر…

    امید است دست اندرکاران و متولیان صنعت چاپ توجه بیشتری به این صنف و کارگران مربوطه داشته و از همکاری کارکنان و مدیر این مجله که دلسوزانه در این بخش فعالیت می کنندکمال تشکر را دارم.

    منتشر شده در شماره ۸۳ نشریه چاپ و نشر- مهر ماه ۱۳۹۰

    مقاله قبلیکسب‌و‌کار در دنیای نوین؛ بخش اول: استراتژی چیست؟
    مقاله بعدیهلدینگ خجسته؛ پرچمدار

    یک پاسخ بدهید

    لطفا نظر خود را وارد کنید
    لطفا نام خود را اینجا وارد کنید
    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.