خیابان جمهوری، کوچه محمودی، لیتوگرافی امید. ساعت ۱۱ با نصیر جعفریان قرار مصاحبه داشتم. بعد از کمی معطل شدن در ترافیک تهران بالاخره توانستم خود را به محل برسانم. موهای سپید و دستان لرزانش حکایت از سال ها کار و تلاش و کوشش می کرد. مهربانی از چشمانش می بارید. با محبت مرا پذیرفت و با یکدیگر به گفت و گو نشستیم.
در تمام طول ساعات مصاحبه با نصیر جعفریان هرگاه سوالی را از زندگیش می پرسیدم می گفت این مسائل چندان مهم نیست بگذارید مطلبی را که از من منتشر می کنید پر از اطلاعات تاریخی باشد تا لااقل وقتی را که خوانندگان به مطالعه نشریه اختصاص می دهند بتوانند اطلاعات کافی را کسب کنند. به او گفتم که تمام لحظات زندگی یک مرد بزرگ مسلماً برای هر خوانند های ارزشمند است زیرا سرمشق قراردادن پیشکسوتان همیشه چراغ راه مبتدیان بوده است.
از سختی های آن روزگار برایم می گوید. می خندد و می گوید اصلاً قابل مقایسه نیست نمی شود این دو وضعیت را کنار هم قرار داد و صحبت کرد. شاید این گفته درست باشد اما من فکر می کنم اگر سختی های آن دوران نبود امروز ما نمی توانستیم شاهد راحتی های الان باشیم.
لیتوگرافی در دهه ۲۰
نصیر جعفریان از کار لیتوگرافی در دهه ۲۰ برایم گفت. آنقدر استادانه و با صبر و حوصله توضیح می داد که انگار عملاً در حال انجام آن کار بود. در تمام لحظات به وجود دقت و سرعت اشاره می کرد و می گفت اگر با تمام سختی ها در حین کارها سرعت لازم تنظیم نمی شد باید از نو شروع به انجام کار می کردیم. در تمام طول مصاحبه نسبت به کلمه لیتوگرافی حساس بود و مدام با گوشزد کردن تفاوت بین لیتوگرافی و گراورسازی مرا توجیه می کرد که در حال حاضر نباید از کلمه لیتوگرافی استفاده کرد.
خوب بگذریم و به سراغ اصل مطلب برویم. نصیر جعفریان پیشکسوت گراورسازی ایران از زندگیش چنین می گوید.
بنده متولد سال ۱۳۰۲ از استان اردبیل هستم پدرم کشاورز بود و از راه کشاورزی زندگی خانواده ما را که متشکل از ۲ خواهر و سه برادر بود اداره می کرد. البته درست به خاطر ندارم اما فکر می کنم زمانی که ۱۲ سال بیشتر نداشتم به تهران مهاجرت کردیم و درانتهای خیابان امیریه، چهارراه مولوی ساکن شدیم.
درآن زمان در همسایگی ما شخصی به نام حمیدزاده سکونت داشت که ایشان مسئولیت یک گراورسازی در چهارراه امیریه را بر عهده داشت لذا زمانی که بنده تقاضای کار در کارگاه ایشان را کردم پذیرفتند و با وجود سن کم در این کارگاه مشغول به کار شدم در آن زمان جز در مرکز و یا تبریز صنعت چاپ در کشور وجود نداشت به عنوان مثال در تهران شاید در حدود سه الی چهار گراورسازی بیشتر وجود نداشت زیرا علم چندانی نیز دراین حوزه وجود نداشت.
حمیدزاده نیز گراورسازی را از شخصی به نام مرتضی خان آذرآبادگان که گراورسازی را از مصر یاد گرفته بود تعلیم دیده بود. مصر درآن زمان جز مستعمرانگلیس بود لذا از امکانات چاپی خوبی برخوردار بود.
خوب به کارگاه بر میگردیم در آن زمان سنم هنوز به ۱۴ سال نرسیده بود و لذا در روزهای اول شروع به کارهای ابتدایی کردم تا اینکه پس از چند ماه تا حدودی متوجه شدم که کار گراورسازی یعنی چه؟
از لحاظ استعداد و همچنین سختی کار باید بگویم که اگر در ماه ۱۰ نفر برای کار کردن به کارگاه می آمدند به علت حساس و سخت بودن کار گراورسازی در نهایت ۲ نفر باقی می ماندند. مدتی گذشت و بنده تحت نظر استاد اکبر طائفی که با تمام کارهای عکاسی و گراورسازی و کلیشه مسلط بود تعلیم دیدم.
تفاوت کلیشه و گراور و تفاوت لیتوگرافی و گراورسازی
از نصیر جعفریان درباره تفاوت کلیشه و گراور پرسیدم او گفت: کلیشه تنها اختصاص به خطوط دارد اما گراور مربوط به سایه روشن ها می شود.
در خصوص تفاوت لیتوگرافی و گراورسازی نیز این چنین گفت: گراورسازی مربوط به چاپ لترپرس می شود اما لیتوگرافی مربوط به چاپ افست است.
در آن زمان چاپ افست متداول نبود و فکر می کنم تنها در چاپخانه مجلس بود که ماشین آلات چاپ افست وجود داشت به همین خاطر در آن روزگار از لیتوگرافی خبری نبود و به خاطر وجود ماشین آلات لترپرس گراورسازی متداول بود.
از تفاوت های چاپ افست و لترپرس نیز باید بگویم چاپ افست چاپ خشکی نیست و با آب کار می کند اما در چاپ لترپرس آبی در کار نیست و تنها کاغذ و جوهر وجود دارد. امروزه استفاده از چاپ لترپرس دیگر معمول نیست و معمولاً از ماشین آلات لترپرس جهت تیغ زدن جعب هها استفاده می شود.
زمانیکه از روش گراورسازی در قدیم از نصیر جعفریان پرسیدم با صبروحوصله این چنین تشریح کرد: درآن زمان باید ابتدا شیشه های دومیلیتری معمولی را با آب و پاک کننده می شستیم. سپس در تاریک خانه محلولی را با ترکیب اتر و الکل وهمچینن دوای خشک جهت حساس کردن شیشه می ساختیم. البته در اینجا باید به این نوع توجه کرد که با توجه به الکل و اترخاصیت پدان بودن دارند لذا باید انجام این مراحل با سرعت بالایی انجام از طرفی نبود سرعت باعث می شد که محلول خشک شود و لذا کارایی لازم را نداشت.
پس از حساس کرد شیشه را در نقره می انداختیم و ۲ الی ۵ دقیقه صبر می کردیم. سپش شیشه را درتاریکخانه در پشت دوربین قرار می دادیم پس باید با دقت فراوان از تاریکخانه بیرون می آمدیم به طوری که نباید نوری وارد آنجا می شد.
در بیرون با استفاده از آینه های مختلف نور آفتاب را روی طرح یا اورجینال و سپس از لنز دوربین روی شیشه حساس شده منتقل می شد. به همین دلیل به این روش عکاسی تر گفته می شد. می خندد و می گوید: گفتن این مطالب شاید آسان باشد اما دقت و ظرافت و سرعت شرط اصلی در حرفه ما بود. زیرا شما در نظر بگیرید اگر یکی از این مراحل با موفقیت انجام نمی شد دوباره باید تمامی این مراحل را از نو شروع می کردیم.
خوب جناب نصیر جعفریان به زندگی شخصیتان برگردیم شما در چه سالی ازدواج کردید؟ در مورد سربازیتان نیز برایمان بگوئید.
کمی فکر می کند و می گوید سال ۱۳۲۵ ازدواج کردم. زمانیکه از او پرسیدم در مورد این سال مطمئن هستید می خندد و می گوید دیگر این زمان را نمی توان فراموش کرد. درخصوص دوران سربازیم نیز با توجه به شورش ها و اقدامات آن زمان از سربازی معاف شدم.
خوب به گراورسازی برگردیم تا چه زمانی نزد حمیدزاده بودید؟
فکرمی کنم تا حدود دهه ۲۰ بود که من نزد ایشان بودم اما از آنجا که همیشه به این مسئله علاقمند بودم که به طور مستقل فعالیت کنم لذا با تنها سرمایه خود یعنی دانش فنی ای که از استادم یادگرفتم بودم تقریباً درحوالی خیابان ناصرخسرو کارگاهی را اجاره و شروع به کار کردم اما باید بگویم درآن زمان با توجه به نبود برق سختی کار دو چندان بود.
پس از مدتی فعالیت موفق به اجاره مکانی شدم که دارای برق بود در نزدیکی کوچه مروی و به فعالیت خودم ادامه دادم تا اینکه بالاخره در سال ۱۳۴۵ موفق به دایر کردن گراورسازی و یا لیتوگرافی امید در همین محل کنونی شدم و از فرزندان یک دختر و یک پسرنیز دراین حوزه با من مشغول به فعالیت شدند.
درضمن صحبت های نصیر جعفریان ناخودآگاه چشم به مجله خارجی افتاد که عکس استاد جعفریان در حالیکه یک تندیس دردست داشت چاپ شده ماجرای تندیس را که بسیار جالب هم بود برایم این چنین گفت: تقریباً درحدود دو سال پیش یک روز یک نامه از جانب یک شرکت اسپانیایی به نام B.I.D (خلاقیت های شغلی) به دفتر لیتوگرافی رسید و درآن نامه از من خواسته شده بود که به عنوان تقدیر از پیشکسوت گراورسازی به فرانسه سفرکنم لذا به همین دلیل به همراه دخترکوچکترم که مسلط به زبان فرانسه است ما عازم این سفر شدیم.
اما چیزی که برایم در این مراسم بسیار جالب بود زندگینامه ها و همچنین روند زندگی کاری من به شکلی در نشریات منتشر شده در آن کشور آورده شده بود که من به دخترم می گفتم اینها من را بهتر از خودم می شناسند در نهایت در این مراسم تندیسی به عنوان تقدیر از پیشکسوت گراورسازی ایرانی به بنده اعطا شده اما هنوز این سوال برایم باقی است که این شرکت چگونه توانسته است که در مورد شناسایی پیشکسوتان اقدام کند.
بدترین و بهترین خاطره زندگی شما چیست؟
بگذارید اول در خصوص بهترین خاطره زندگیم بگویم زمانی که فردی کار خود را ازصفر شروع کند شما مطمئن باشید هر موقعیتی را که بدست آورد آن روز بهترین روز زندگی اوست. و اما در مورد بدترین خاطره زندگیم فکر می کنم دیدن جنگ و تلخی های روزگار اشغال ایران جزو بدترین خاطرات بنده است.
از آنجا که شما جز پیشکسوتان این صنف هستید مرحوم نوریانی را به خاطر دارید؟
مگر می شود فردی ایشان را به خاطر نیاورد. به اعتقاد بنده صنعت چاپ کشور تا حدودی مدیون لطف های ایشان است و باید بگویم که ایشان فرد بسیار خوبی بودند.
درخصوص عملکرد اتحادیه ها نظر شما چیست؟
باید بگویم که راضی هستم. مسلماً افرادی که دراین مرکز فعالیت می کنند همگی جز صنعت چاپ کشور هستند و حتماً برای پیشرفت این صنعت زحمت می کشند.
اگر بخواهید یک نصیحت برای کارگران چاپی داشته باشید چه می گوئید؟
از آنجا که گراورسازی و یا لیتوگرافی اولین قدم در انجام یک پروسه چاپی است لذا کلید خوردن کار به نحو احسنت بسیار مسئله مهمی است. لذا باید افرادی که وارد این حوزه می شوند افراد دارای مسئولیت باشند چرا که کار ما کار پر مسئولیتی است بنده در طول دوران کاری خود همیشه سفارشات را قلباً تعقیب کرد هام وهمیشه تا اتمام کار پیگیری کرده ام. البته باید گفت امروزه با ورود رایانه به دنیای فناوری بسیاری از کارها با سرعت و کیفیت بالایی صورت می پذیرد اما باید در نظر داشت که این مسئله از بار مسئولیت ما چیزی را کم نخواهد کرد.
بیشتر بخوانید: ناصر عبدالرزاق زندگی سراسر چاپ، عشق، رنج
سخن آخر
همیشه در زندگی شخصی و کاری خود مسئولیت پذیری و پشتکار را سرلوحه کار خود قرار دهید چرا که با همراهی این دو به بزرگترین موفقیت های دنیادست پیدا خواهید کرد.
منتشر شده در شماره ۶۴ نشریه چاپ و نشر