سهشنبه اولین روز مردادماه، کاروان مهربانی صنعت چاپ با کولهباری از محبت به دیدار پیشکسوت، دوست و همکاری قدیمی رفت، البته این دیدار اندکی متفاوت بود، موسس چاپ شیرین، علی اکبر ساعدی ؛ میزبانی ما را نه در چاپخانه، نه در خانه بلکه به دلیل کسالتی که داشت در مرکز توانبخشی سالمندان نارنجستان، محلی باصفا، عهدهدار شد اما به هر حال چاپچیان دل نازک از دیدن دوستشان در این مکان و دور از خانه و چاپخانه غربتی غریب داشتند که پنهان کردنش را عاجز بودند. این کاروان واپسین حضور حاج محمد کلاری بود.
همگی در کنار آبشار مصنوعی واقع در حیاط زیبا و پر دار و درخت جمع شده و عکس یادگاری گرفتیم، سپس وارد ساختمان شدیم. علی اکبر ساعدی، خانوادهی محترمشان و البته پرسنل خانهی نارنجستان با رویی گشاده از کاروانیان استقبال کردند.
علی مخزن یکی از کاروانیان با صفا و اهل دل از هنرمند حوزهی تئاتر، علی فتحعلی دعوت کرده بود تا شادیآور این مجلس باشد. او نیز با تکنوازی دف و خواندن در مدح حضرت علی (ع) و اجرای استندآپ کمدی سعی کرد تا جو را شاد کند و خنده را بر لبان همهی حضار بنشاند. سپس پذیرایی مفصلی با شیرینی، میوه و آش رشته انجام شد.
سالنی که کاروانیان در آن جمع شده بودند وسیع بود، آنها دو به دو در گوشه و کنار به صحبت و خوش و بش پرداخته بودند که محمد کلاری با صلوات بر محمد و آل مطهرش همه را به سکوت دعوت کرد، سپس مثل همیشه سکان جلسه را به دست میریونس جعفری سپرد. او نیز گفت: امروز در آسایشگاهی هستیم که جوانان قدیم در آن منزل گزیدهاند و برای جوانان جمع توضیح داد که آقای ساعدی یکی از همکاران بسیار قدیمی ما هستند و خود بنده از سال ۴۴ با ایشان آشنایی دارم.
جعفری در کمک به همکار و دوست قدیمی خود ادامه داد: دو جوان رعنا با نامهای شیری و ساعدی سالیان گذشته، چاپخانهای را با نام چاپ شیرین در میدان توپخانه، پشت ساختمان شهرداری و در طبقه پایین پاساژ فتوت، تأسیس کرده و شروع به فعالیت کردند. در حال حاضر این چاپخانه با بیش از نیم قرن فعالیت، با لطف و عنایت پروردگار به نسل دوم سپرده شده است. بیشک مایهی افتخار ما است که امروز در خدمت این مرد بزرگ هستیم و امیدوارم که بتوانیم در صورت مساعد بودن حالشان از بیانات، خاطرات و رهنمودهای این جوان قدیمی استفاده کنیم.
همانطور که اشاره کردم فضای سالن وسیع بود و صدای علی اکبر ساعدی به گوش تمامی حضار نمیرسید به همین خاطر میریونس جعفری هم از گذشته میپرسید و هم بعد از پاسخگویی برای اینکه گفتههای همکار قدیمی به سمع حضار برسد با صدایی رسا گفتههایش را تکرار میکرد.
جعفری از او پرسید چه سالی به دنیا آمده است و او نیز در پاسخ با صدایی لرزان و آهسته گفت: سال ۱۳۱۶.
جعفری در ادامه سؤال کرد، کار در حوزهی چاپ را کجا شروع کردید؟
علی اکبر ساعدی بدون هیچ تعللی گفت: کار در حرفهی چاپ را از چاپخانهی خودکار ایران آغاز کردم. آن زمان بیشتر از ۱۷ یا ۱۸ سال سن نداشتم.
وقتی میریونس جعفری پرسید که آیا مدرسه هم رفتهاید، در پاسخ با بلهی بسیار محکمی گفت: شش کلاس درس خواندم و بعدازآن بود که وارد بازار کار شدم و اولین کاری که انتخاب کردم چاپ بود، البته مرحوم اسماعیل مقربان من را به چاپخانه خودکار ایران برد و معرف بنده بود.
جعفری در ادامه پرسید که در کدام بخش از چاپخانه فعالیت میکردید؟
علی اکبر ساعدی نیز در پاسخ گفت: من ماشینچی بودم و آن زمان هم روی ماشین ملخی و هم روی ماشینهای چاپی که به صورت دستی کار میکردند به کار چاپ میپرداختم. حدود هفت یا هشت سال در آنجا کار کردم و بعدازآن تصمیم گرفتم چاپخانهای را تأسیس کنم. به همین دلیل با مرحوم شیری که فرمبند قابلی بود و دو نفر دیگر شریک شدم، همگی ما مکمل هم بودیم و کار را پیش میبردیم. یک ماشین چاپ ملخی نو هم از مرحوم نوریانی به قیمت ۸۰ تومان خریداری کردیم و چاپ شیرین اینگونه شکل گرفت.
کمکم کارهایمان روی غلتک افتاد و میزان سفارشهایمان روز به روز افزایش مییافت و ما با یک ماشین ملخی نمیتوانستیم پاسخگوی سفارشها باشیم. وقتی کارهای عقبافتاده را میدیدیم بیشتر اعصابمان به هم میریخت بنابراین تصمیم گرفتیم تا یک ماشین چاپ دو ورقی دست دوم را خریداری کنیم تا از پس سفارشهای چاپی بربیاییم. خدا شاهد است که شب و روز برای رونق چاپ شیرین کار کردم. کارهای چاپ روزنامهها را میگرفتم و انجام میدادم و با شریکهایم هیچ مشکلی نداشتم.
جعفری در ادامه گفت: این مورد که با شریکهایتان مشکل نداشتید بهواسطهی سازگاری و گذشت شما بوده است، سپس طبق روال همیشگی کاروان از رفیق قدیمی خود پرسید که آیا از کار در حوزهی چاپ رضایت دارد و در صورتی که دوباره متولد بشود باز هم این شغل را انتخاب میکند؟
او نیز در پاسخ گفت: آن موقع از کار در حوزهی چاپ راضی بودم که به دنبال آن رفتم ولی در حال حاضر نمیتوانم بگویم که راضی هستم و اگر یکبار دیگر به دنیا بیایم دیگر چاپ را بهعنوان شغل انتخاب نمیکنم، هماکنون علی آقا، فرزندم زحمت میکشند و چاپخانه شیرین را اداره میکنند.
بیشتر بخوانید: کاروان مهربانی ، چاپ و عشق
جعفری در ادامه پرسید، آیا از فرزندتان علی آقا رضایت دارید؟
وی در جواب سؤالش با صراحت گفت: ایشان باید از من راضی باشند.
جعفری در انتها خواست تا ساعدی باسابقه خاطرهی خوش و تلخی که از ۴۵ سال فعالیت در صنعت چاپ دارد برای حضار بازگو کند.
وی گفت: گاهی اوقات من شبی پنج شماره از روزنامههای مختلف را در چاپخانه شیرین چاپ میکردم و صبح تحویل میدادم. البته قبل از اینکه روزنامهای زیر چاپ برود تا حدودی غلطگیری آنها را انجام داده و سپس اجازه به زیر چاپ رفتن آنها را میدادم.
یک روز بعدازاینکه مراحل چاپ روزنامه انجام شد، متوجه شدم که در روزنامه مهر ایران بهجای اشرف پهلوی، اشرف چلوی چاپ شده است، خودم سریع این مشکل را به مراجع بالاتر اطلاع دادم تا سوءتعبیر نشود و چاپخانه را تعطیل نکنند. این یکی از خاطرات خوش من است. خدا را شکر میکنم که در مدتی که در چاپخانهی شیرین فعالیت میکردم هیچ خاطرهی تلخ و بدی چون قطع عضو و حوادث کاری از صنعت چاپ را تجربه نکردم.
این جلسه را به دلیل معذوریتها و مقتضیات موجود کوتاه کرده و لوح تقدیری را از طرف کاروان مهربانی بعد از قرائت هاشم احمدی به علی اکبر ساعدی تقدیم کردند، در انتها نیز عکس یادگاری با چاپخانهدار کهن چاپ شیرین گرفته شد.