احمد آرام، نویسنده، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس و منتقد ادبی جنوبی معتقد است: این روزها نقد جدی در معرفی آثار ادبی به بیراهه رفته است و دلیل آن حضور مافیای کتاب در بین ناشران ایرانی مافیای نقد و لابیهای جوایز ادبی است.
بهگزارش چاپ و نشر آنلاین به نقل از ایبنا در بوشهر، نقد از مقولههای بنیادی و اساسی ادبیات داستانی است که متاسفانه امروز بهدلیل شکلگیری مافیای ادبی و نقد در ایران حال و روز خوبی ندارد؛ چراکه به عقیده صاحبنظران و ادیبان، نقد از مسیر اصلی خود خارج شده و درگیر سلیقههای شخصی و عاری از ارزشهای علمی نقد آکادمیک شده است.
طبیعتا وقتی نام نقد به میان میآید، انتظار میرود که با نوشتههای علمی و مستند و البته محکم و راسخ در حیطه بازشناسی نقاط قوت و ضعف یک اثر مواجه شویم؛ ولی اغلب با نوشتههایی ضعیف، سفارشی و بهدور از منطق و اصول نقدنویسی روبهرو میشویم.
در این باره با احمد آرام، نویسنده، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و منتقد ادبی که بهتازگی کتابی را در این حوزه به رشته تحریر درآورده است، پیرامون نقد ادبی مدرن و وضعیت و آینده اینگونه نقد در ایران به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
آقای آرام نخست برای مخاطبان ما در خصوص چگونگی ظهور نقد نو یا مدرن بگویید. در این نقد، منتقد بر چه موضوعاتی تاکید دارد؟
ببینید نویسندگان مدرنیسم، در حوزه ادبیات، نویسندگانی نافرمان بودند که این عملشان منجر به ساختارشکنی در شکلهای سنتی نقد کلاسیک شد؛ زیرا مدرنیسم متمایل به گسست از گذشته است. چارلز برسلر میگوید ظاهرا به این دلیل که آنها تاثیرپذیری متن ادبی از عوامل فرهنگی را منکر میشدند، آنها بر این عقیده بودند که متن، خودش خودش را تفسیر میکند. در نتیجه ما به این باور میرسیم که در واقع متن داستانی و محیط تاریخی و فرهنگی به نحو شگفتانگیزی همانند هستند؛ اما در هر دورهی متفاوت با دورههای دیگر درک میشود.
بیشتر بخوانید:
عملکرد مثبت اتحادیه ناشران و کتاب فروشان تهران در حفظ حقوق اعضا
میتوان گفت نقد نو، در گذر زمان و با پشت سر گذاشتن یک تاریخ موفقیتآمیز بهنامهای مدرنیسم، نقد زیباییشناسانه، پیکرهای منسجم از نظریات گوناگون در روشهای نقادانه است. به همین دلیل از پایان قرن بیستم تاکنون نقد مدرن مدام دستخوش سویههای مختلف فکری و فلسفی قرار گرفته است. با این اوصاف، همه منتقدان نقد نو بر این باور بودند که تفکر مدرنیسم در امر متنِ داستانی، مدام دستخوش نگرههای مختلف قرار میگیرد. وقتی نقد جدی را از رمان «مادام بوواری» فلوبر تا «اولیس» جوبس را ردیابی میکنید، بهوصوح درمییابید که در این روند، نقد نو کجاها اشتباه کرده است و همین اشتباهات ما را میرساند به نگرههایی که این بار در قرن بیستویکم، تعریف تازهای از زیباییشناسی معاصر و رخنه در مدرنیسم ادبی را ارائه میکند و معلوم است که هنگام نقد رمان خارقالعاده اولیس، منتقد روی تمام ابعاد ساختاری، موسیقایی و بهکارگیری زبان ترکیبی تاکید میکند.
شما نقدهایی را که اخیرا از سوی افراد مختلف (از منتقد گرفته تا ژورنالیستها) نوشته میشود و در خبرگزاریها و جراید منتشر میشوند، چگونه ارزیابی میکنید؟
از اواسط دهه شصت تا کنون نقد جدی ادبی به سایه رفته است. ما باید بین نقد ژورنالیستی و نقد تخصصی ادبی تفاوت قائل شویم؛ چراکه نقد ژورنالیستی برپایه گفتمان فرهنگی در قلمرو قدرت اجتماعی- سیاسی شکل گرفته است. یک ژورنالیست برای معرفی یک اثر ادبی از شاخصههای ژورنالیستی خودش استفاده میبرد تا کتاب مدنظر را برای عامه مردم تعریف کند و اگر تلاش کند تا به جنبههای زیباییشناسی یک متن اشاره کند، در حد همان شاخصهها صورت میپذیرد که البته این را نمیشود ایراد گرفت؛ اما در نقد جدی ادبی ما دنبال کشف منزلتها هستیم تا دریابیم چگونه سره از ناسره تشخیص داده میشود.
با کمال تاسف این روزها نقد جدی در معرفی یک کتاب ادبی به بیراهه رفته است و دلیل آن حضور مافیای کتاب، مافیای نقد و لابیهای جوایز ادبی در میانناشران ایرانی است. جوانانی که از راه رسیدهاند و میخواهند یک شبه ره صد ساله طی کنند، کتابشان را چاپ میکنند؛ چه خوب و چه بد، فقط به این منظور که نقد مثبت دریافت کنند. به همین دلیل، روز به روز بدنه ادبیات ما از طریق نقدهای جانبدارانهی مافیایی آسیبپذیر میشود. ادبیات آسانپسند و دور از گفتمانهای اجتماعی، داستان معاصر را از ریخت انداخته است. به همین دلیل اقبال مردم به خوانش ادبیات ترجمه روز به روز بیشتر میشود.
نقد مدرن متکی بر نظریه، مستدل و علمی است و در عین حال محکم، راسخ و گزنده، این نوع نقدها چقدر در معرفی یک اثر باکیفیت و پرمحتوا موثر است؟
گاهی مواقع لازم و ملزوم است که منتقد بیرحم باشد. وظیفه او پالایش یک اثر است، چه از دیدگاه ساختاری، چه توجه به کارکرد زبان و حضور عناصر داستانی در پیوند با رشد پیرنگ و چه توجه به پهنای اندیشهای که تکیه بر اگزیستانسیال دارد؛ یعنی بهشدت (وجودی) است. وقتی کتابی در یکی از مجلات ادبی معتبر اروپایی یا غربی نقد میشود، آن بیرحمی دیده نمیشود؛ چراکه به بیرحمی بهعنوان نیت خیر نگاه میکنند. اگر ادبیات ژاپن، سینمای ژاپن، تئاتر نو و شعرهای هایکو، جهانی هستند به این دلیل است که هر نویسنده و هنرمند ژاپنی مدام با پیشینه تاریخی و ادبی خود در تماس است.
هاروکی موراکامی برخلاف کازوئو ایشیگورو، نویسنده درجه یکی نیست؛ اما چیزی که باعث شده داستانهاش در غرب خریدار داشته باشد، تازگی نوعی روایت ساده است که بدون شک ریشه پیرنگهای او در هایکوهای ژاپنی است، در ادبیات شعرگونهی کهن است. حتی اگر ایشی گورو را نویسنده ژاپنی موفق در انگلستان بدانید، شک نکنید که او با تکیه بر فرهنگ خودش نمیگذارد زبان غربی بر حس (اگزیستانسیال) ژاپنیاش غلبه کند؛ زیرا در وهله اول این خود نویسنده است که منتقد آثارش است. بعضی از جوانان نویسنده چنین نیستند، از ادبیات کهن فاصله گرفتهاند و زبان تاریخ را گم کردهاند.
بزرگترین مشکل این نقدها یکسویه بودن آنهاست که در حقیقت باعث دور شدن آن از نقد واقعی میشود. شما با این نظر موافق هستید؟
بله درست است. برای اینکه اغلب دست به قلمها وقتی میخواهند کتاب را نقد کنند، اندیشهی آنها (افقی) است؛ یعنی فقط در سطح رمان کندوکاو میکنند و هرگز اندیشهشان به کارکرد (عمودی) نمیرسد. بدان معنا که هسته مرکزی رمان را مورد تفسیر قرار نمیدهند، تفکر وقتی روبنایی باشد، زیربنا به فراموشی سپرده میشود. آن وقت شما انتظار دارید در این روند نویسنده خوب تربیت شود؟ محال است.
چرا جای نقدهای جدی و علمی و آکادمیک در رسانهها خالی است و در عوض مافیاییناشران ایرانی شکل گرفته که بهصورت سفارشی هر اثری با هر کیفیتی را بولد میکنند!
ببینید! مافیا شده است شغل. بعضی از ناشران ایرانی آنقدر توانایی دارند که یک نویسنده متوسط را بهعنوان نویسندهای قدرتمند معرفی کنند، ابزارش را هم دارند. یکی از ابزارها نقد سفارشی و هیاهوی پوچ پیرامون آنهاست. این حرکت سخیف در بعضی از جوایز ادبی هم وجود دارد. همه اینها دست بهدست هم میدهند تا سلبریتی ادبی تولید کنند. ما به اندازه کافی در مقابل مافیای ادبی مبارزه نکردهایم. نویسندگان پیشکسوت سکوت کردهاند و نویسندگان میانسال هم میترسند مورد غضب قرار گیرند. اینها اگر آثارشان ماندگار باشد و استخواندار، نباید از نقدهای تخریبی هراس داشته باشند. من معتقدم هرکس که میخواهد با نقد ناسالم کسی را تخریب کند، ابتدا خودش را تخریب کرده است.
ایجاد مافیا در بین ناشران ایرانی
برخی بر این باورند که همه میتوانند نقد کنند، آیا شما با این نظر موافقید؟
اصولا بشر از روز اول ناقد بود. بنابراین نگاه نقادانه در همه هست؛ اما وقتی این نگاه بخواهد به شکل جدی وارد حیطه نقد ادبی بشود، قانونمندیهای خودش را دارد. اگر این قانونمندیها را خالصانه بپذیریم، هرکسی میتواند ناقد خوبی بشود.
چرا اغلب منتقدان در نقدهای خود کمتر از نظریههای نقد ادبی بهره میبرند و بیشتر بنا به سلیقه و نگاه خود اثری را یا ستایش میکنند یا به طنز به سخره میگیرند! از نگاه شما، این نوع نقدها چقدر برای ادبیات داستانی امروز آفتزا هستند؟
به این دلیل که ملتی حسود و تنگنظریم. من همیشه ستایشگر نگاه اروپایی به پیکر ادبیات هستم. به این دلیل که اندیشمندان ادیب اروپایی دروغ نمیگویند، تو با هر فرهنگ و ایدئولوژی که داشته باشی، اثرت مورد نقد قرار میگیرد، مطرح شدن هر فردی بهوسیله زبان فرهنگی آن فرد است و این تربیت اروپایی است. در این راستا، نه تنها تخریب نمیشوی؛ بلکه اگر مستحق دیدهشدن باشی، حتما دیده خواهی شد، بدوناینکه به کسی رشوه بدهی. مشکل اغلب نویسندگان ایرانی این است که راه رسیدن به (نقدِ خود) را گم کردهاند یا اصلا آن را جدی نمیگیرند. من همیشه نقد منفی بر آثارم را با جدیت میخوانم؛ چون معتقدم یک نفر اندیشهای دارد که شاید کارساز باشد.
از نظر شما مهمترین مولفههای منتقد حرفهای چیست؟
ببینید مولفههای نقد، در هر دوره با دوره قبل فرق میکند. بگذارید به شما بگویم جغرافیاها نیز در روند آشکار شدن مولفهها دخیل هستند. در جوامع بسته زایش مولفهها با جوامع باز تفاوت آشکار دارد. هرچه جامعه بستهتر باشد، آثار ادبی و هنری پیچیده و گاه سختفهم میشود؛ چراکه شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، در گفتمان اجتماعی سویههای دیگری را تجربه میکنند؛ سویههایی که منجر به خلق مولفههای جدید میشود. منتقد حرفهای گذشته از بهروز بودن، باید زبانِ حالِ گفتمانِ اجتماعی را درک کند تا بتواند اثر ادبی را در چرخهی نقد قرار دهد.
وضعیت نقد ادبی امروز ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسیار بد. ما اصلا نقد ادبی نداریم. پیش از این منتقدان ادبی بسیار خوبی داشتیم که در دهه شصت واقعا کار کردند، متاسفانه اینها قلم را کنار گذاشتهاند؛ چون بر این باورند که بعضی از آثار ادبی فاقد اندیشه هستند.
آیا به آینده نقد امروز امیدوار هستید؟
پرسش سختی است. نمیتوانم پیشگویی کنم؛ چراکه یک طبقه جدید از جوانان خودشیفتهی دنیای مجازی، با وهم دُن کیشوتوار دارند پیدایشان میشود. اینها اغلب قهرمانان دروغینی هستند که توی دنیای مجازی پروار شدهاند.
آیا دلیل شهرت یا فروش بالای برخی آثار کممایه نتیجه همین نقدهای سفارشی و آبکی است؟
دقیقا. چنین آثاری با تیراژ تصنعی فقط چند صباحی میمانند و میتوان گفت شبیه بردههایی هستند که بعضی از ناشران را به پول و پله میرسانند. این عمل همان خودزنی است در تاریکی مطلق.
در نتیجه ادامه این روند سوء چه آینده در انتظار ادبیات داستانی ماست؟
فعلا آینده روشنی نمیبینم؛ اما منکر این هم نمیشوم که نویسندگان (حاشیهگریز) و متعهد هم داریم که کار خود را خوب انجام میدهند و خوشبختانه در میان نویسندگان زن، این مورد بیشتر دیده میشود.