در عصر حاضر، که بدگمانی و سوءظن بر روحیه بیشتر مدیران حاکم است، متأسفانه، تعداد کمی از سازمان ها می توانند به کیفیت مطلوب تیمی، همکاری و اعتماد در فرهنگهایشان ببالند. مدیران برای ساختن و تقویت اعتماد بین دو یا چند بخش، باید اساس رهبری را بدانند که چگونه افراد، اعتماد افراد دیگر، گروه یا سازمان را تجربه و درک می کنند و چگونه اعتماد بین افراد یا گروهها در خلال زمان رشد می کند.
به عبارت دیگر، درک این مطلب و اساس رهبری ضرورت دارد که چگونه اعتماد از نظر روانی در افراد دیگر تجربه میشود پیش از اینکه تأثیرش بر رفتار، انتظارات و نتایج حاصل از اعتماد بین افراد در سازمان، تجزیه و تحلیل شود.
هنگامی که به فردی اعتماد پیدا کنیم، می پنداریم صادقانه عمل می کند و او را انسانی قابل اعتماد و قابل پیشبینی می دانیم که از اعتمادمان سوءاستفاده نخواهد کرد، در مدیریت اعتماد خمیرمایه رهبری است. وقتی یک کارمند به رهبر و مدیر خود اعتماد میکند، خود را کاملاً در اختیار او قرار داده و مطمئن خواهد بود که حقوق و نیازهایش پایمال نخواهد شد، کمتر کسی حاضر است از فردی که به نظرش غیرمعتمد و سوءاستفادهگر است، پیروی کرده و یا به او مراجعه کند.
عمدتاً اکثر افرادی که خصوصیات رهبر خود را ذکر کردهاند، صداقت را در صدر همهی ویژگیها قرار دادهاند. صداقت، قطعاً پایهی حیاتی رهبری به شمار میرود. امروزه بیش از هر زمانی، اثربخشی مدیریت و توان رهبری فرد وابسته به توانایی او در جلب اعتماد همکاران است که خود اساس رهبری به شمار می رود.
مطالعات مشخص کرده است زمانی که کارمندان خود را از امور مختلف آگاه سازید و اجازه دهید که بهطور شفاف در زمینهی تصمیم های متفاوتی که سازمان در نظر دارد، اطلاع داشته باشند، نسبت به سازمان احساس مسئولیت میکنند و آن مجموعه را از خود میدانند. در این هنگام منصف باشید پیش از تصمیمگیری و اقدام، فکر کنید و ببینید که آیا آنان، تصمیم را بیطرفانه و عادلانه میبینند؟
شما به عنوان یک مدیر میتوانید همکاران زیردست خود را در احساستان شریک کرده و تصمیماتتان را با آنان در میان بگذارید. مدیرانی که تنها گفت و گو با کارمندان خود را به مسائل خشک کاری محدود میکنند، به عنوان فردی سرد و غیر صمیمی شناخته میشوند. اگر احساسات خود را با آنان مطرح کنید، شما را بیشتر به چشم یک هم نوع میبینند تا یک مدیر و میدانیم چنین نگرشی در آتیه میتواند چقدر به سود شما تمام شود.
صادق باشید، حقیقتگویی، جز لاینفک درستکار بودن است. اگر دروغی بگویید و دیگران متوجه آن شوند، توانایی خود را برای جلب اعتماد دیگران از دست خواهید داد. انسانها غالباً ترجیح میدهند حرف های ناراحتکننده بشنوند تا اینکه بفهمند مدیرشان، به آنها دروغ گفته است.
بیشتر بخوانید: ۵ راه برای حفظ تمرکز کارمندان
توجه به بنیادی ترین اساس رهبری
به عهد خود وفا کنید، زیرا این مورد اساس رهبری است. برای به وجود آمدن اعتماد، باید دیگران اعتقاد پیدا کنند که شما انسان قابلاطمینانی هستید، آنها باید مطمئن باشند که شما به گفته خود پایبند هستید. از طرفی اگر راز نگهدار باشید، جلب اعتماد خواهید کرد، انسان به کسی اعتماد میکند که درک بالایی داشته باشد، کسی که بتواند تکیهگاهی برای آنان باشد. باید اشخاص را مطمئن سازید که گفتههای خصوصی آنان، به دیگران منتقل نخواهد شد. در آخر درصدد بیان این امر هستیم که تجربه اعتماد با کنش متقابل ارزشها، نگرشها و حالتها و احساسات افراد تعیین میشود.